مجله موفقیت سردابه ای از پند

مجله موفقیت سردابه ای از پند

سردابه ایی از جملات پندآموز در نشریه اینترنتی موفقیت - شما هر روز می توانید در مجله موفقیت شاهد سخنان بسیار زیبا و حیرت آور بزرگان باشید
مجله موفقیت سردابه ای از پند

مجله موفقیت سردابه ای از پند

سردابه ایی از جملات پندآموز در نشریه اینترنتی موفقیت - شما هر روز می توانید در مجله موفقیت شاهد سخنان بسیار زیبا و حیرت آور بزرگان باشید

بخش دهم درس های آنتونی رابینز


کلید های توسعه

هویت و مرجع

فرق شما با سایر مردم جهان چیست؟ یکی از عوامل مهم که شما را از دیگران متمایز می کند، تجارب شماست. هرعملی که زمانی انجام داده اید، نه تنها در حافظه آگاه، بلکه در نظام عصبیتان ثبت شده است. هر چه که تاکنون دیده، شنیده، لمس کرده، چشیده و یا بوئیده اید، در بایگانی عظیمی که مغز نامیده می شود انباشته شده است.

این خاطرات آگاه یا ناآگاه را مرجع می نامیم. برای اطمینان از درستی یا نادرستی هر عقیده ای به این تجارب تکیه می کنیم، حتی اگر آن عقیده بسیار مهم باشد( مثلاٌ اعتقاد به اینکه چه کسی هستیم و چه کارهایی از ما ساخته است).

چه تجاربی در شکل دادن به زندگی شما مؤثر تر بوده است؟ در یکی از سمینارهای من، پیش از ورود به جلسه،پرسشنامه ای به شرکت کنندگان داده می شود.در این پرسشنامه از شرکت کنندگان خواسته شده است که پنج تجربه را که به عقیده خوشان بیشترین اثر را بر زندگیشان گذاشته است ذکر کنند. جالب اینجاست که بسیاری از اشخاص تجارب ( یا مرجعهای) همانندی دارند، اما نحوه تعبیر و تفسیرشان از آن واقعه به کلی با دیگری متفاوت است.

دو نفر در جوانی پدرشان را از دست می دهند. یکی شان بر اثراین واقعه از ایجاد هرگونه رابطه صمیمانه با دیگران خودداری می کند، در حالی که دیگری فردی بسیار اجتماعی و خونگرم می شود.

پس آنچه که زندگی ما را شکل می دهد نه فقط خود مرجعها، بلکه تعبیر و تفسیری است که از آنها می کنیم.

بزرگترین طراح زندگی شما، خودتان هستید، خواه به این موضوع، توجه کرده و خواه نکرده باشید. تجارب خود را مانند پارچه بزرگی در نظر آورید که می توانید آن را مطابق هر الگویی که دوست دارید ، ببرید و بدوزید، و هر روز که می گذرد، نخی به تارو پود این پارچه افزوده می شود...

آیا این پارچه را به صورت پرده ای در می آورید تا در پشت آن پنهان شوید، یا اینکه از آن قالیچه ای جادویی می سازید تا با آن به اوج ملکوت پرواز کنید؟ آیا این پارچه را چنان طرح می کنید که خاطرات مثبت و نیروبخشتان در مرکز این شاهکار، واقع شود؟

اکنون،مدتی وقت صرف کنید و پنج خاطره را که بیش از بقیه در شکل دادن به شخصیتتان اثر داشته است، بنویسید. نه فقط واقعه را تشریح کنید، بلکه نحوه اثری را هم که بر شما داشته است بنویسید . اگر آن خاطره طوری است که اثر منفی داشته است، بلافاصله آن را طوری دیگر تعبیر کنید؛ هر تعبیری که به نظرتان می رسد . این کار ممکن است تاحدودی نیازمند ایمان باشد . ممکن است به نگرشی نیاز داشته باشد که تاکنون نسبت به آن بی توجه بوده اید. فقط به خاطر داشته باشید که در هر یک از تجارب انسانی، ارزشی نهفته است.

برا انجام هر کاری، به احساس اطمینان نیاز داریم. سر چشمه این احساس نیرومند

( اعتماد به نفس)مرجعهای ماست. اما اگر هیچ تجربه(یا مرجعی) برای انجام کاری نداشته باشیم، چگونه می توانیم با اطمینان به انجام آن بپردازیم؟ باید دانست که ما محدود به تجارب واقعی خود نیستیم، بلکه قدرت تخیل ما، منبعی پایان ناپذیر برای کمک به ماست.

به یاد داشته باشید، علت اینکه راجر بانیستر توانست رکورد( یک مایل در چهار دقیقه ) را بدست آورد آن بود که قبلاٌ بارها آن را در عالم خیال تجربه کرده و با چشم دل، دیده بود. او آنقدر شکستن رکورد را در خیال خود مجسم کرده بود که مرجعهایی در ذهن او ایجاد شده و سپس ایمانی در او به وجود آمده بود که توانائیهای جسمی بالقوه اش را فعال کرده بود.

قدرت تخیل، ده بار نیرومند تر از نیروی اراده است. اگر این نیرو را آزاد سازید،

چنان حس اعتماد به نفس و تجسم قوی در شما ایجاد می شود که همه محدودیتهای گذشته رادر می نوردید.

آندره آغاسی اخیراٌ به من می گفت که وی در سن ده سالگی، هزاران بار در تورنمنت تنیس ویمبلدون شرکت کرده و برنده شده است...البته در عالم خیال. تجسم واضح و مداوم پیروزی، اعتماد به نفس او را زیاد کرد، تا سرانجام در تابستان 1992 توانست به رویای خود جامه عمل بپوشاند.

با استفاده مداوم از قدرت تخیل، چه رویاهایی را می توانید عملی کنید؟

یکی از راههای آسان افزایش تجارب مرجع، استفاده از گنجینه های ادبی، داستانها، افسانه ها، اشعار و موسیقی است که همه جا در اختیار شماست. با مطالعه کتاب، تماشای فیلمها و نوارهای ویدیویی ارزشمند،حضوردر مسابقات، شرکت در سمینارها و صحبت با بیگانگان تجارب مرجع خود را افزایش دهید . همه مرجعها توانایی شما را افزون می سازند و هرگز نخواهید دانست که کدام یک ممکن است زندگی شما را به کلی دگرگون سازد.

مطالعه کتاب شما را قادر می سازد تابتوانید مانند نویسنده فکر کنید. درآن لحظات جادویی که در اعماق جنگلهای آردن فرو می روید ویلیام شکسپیر هستید. در آن هنگام که در جزیره گنج دچار کشتی شکستگی می شوید رابرت لوئیز استیونسون و وقتی در والدن با طبیعت سخن می گویید هنری دیوید تورو هستید. کم کم مانند آنان فکر می کنید . مانند آنان احساس می کنید، و از قدرت خیال خود مانند آنان بهره مند می شوید . مرجعهای آنان مال شما می شوند و تا مدتها پس از مطالعه کتاب در ذهن شما باقی می مانند .

مطالعه یک کتاب ارزشمند ، تماشای یک نمایش یا گوش کردن به یک قطعه موسیقی چه ماجراهای جالب، تفریحی و پر باری را می تواند برایتان به ارمغان آورد؟

آیا باور می کنید که هیچ یک از تجارب ما بد نیستند؟ در هر کاری که می کنید، چه مشکل باشد و چه آسان، چه رنج آورباشد و چه لذتبخش و خلاصه در هر تجربهای می توانید نکته ارزشمندی پیدا کنید.

نیرویی که زندگی شما را شکل می دهد ناشی از معنایی است که به هر تجربه می دهید. به یکی از ( بدترین) تجارب زندگی خود فکر کنید. آیا راهی به نظرتان می رسد که آن تجربه را دارای اثر مثبتی در نظر آورید؟ ممکن است دچار سوختگی و یا حوادث رانندگی شده باشید و یا جیبتان را خالی کرده باشند اما بر اساس همین تجارب سرانجام به تصمیمی نو یا آگاهی تازه و یا حساسیت جدیدی نسبت به دیگران دست پیدا کرده اید که باعث شده است به عنوان یک انسان رشد کنید و توانایی خود را برای کمک به دیگران افزایش دهید.

تجارب محدود، زندگی محدودی را به وجود می آورد. اگر جویای رشد و زندگی پر باری هستید بایدبا تغییر نظرات و تجاربی که اگر آگاهانه به دنبال آنها نروید جزو زندگی شما نمی شوند،مرجعهای خود را افزایش دهید. به ندرت یک فکر بکر ممکن است خود به خود به ذهنتان خطور کند. باید فعالانه در جستجوی آن باشید.

آیا کاری بوده است که هرگز فکر انجام آن را نمی کرده اید و پس از انجام آن ، درهای دنیای تازه ای به رویتان گشوده شده باشد؟

به دنبال کارهای برویدکه تاکنون هرگز نکرده اید:به غواصی و کشف دنیای  زیر آب بپردازید و ببینید که زندگی در محیطی کاملاٌ تازه چگونه است ... یک شب برای شنیدن سمفونی و یا کنسرت موسیقی تند( هر کدام که طبق عادت از رفتن به آن خودداری می کنید)بروید...به بیمارستان اطفال بروید واز بیماران عیادت کنید ...در فرهنگی متفاوت خود را غرق کنید و جهان را از دیدگاه دیگران ببینید.

به خاطر داشته باشید هر محدودیتی که در زندگی خود دارید احتمالاٌ فقط ناشی از محدودیت تجارب مرجع است. مرجعهای خود راتوسعه دهید تا زندگیتان به سرعت توسعه پیدا کند. 

تجارب تازه ای را که باید پیدا کنید، کدامند. سؤال شایسته ای که می توانید از خود بکنید این است ( برای رسیدن به چیز هایی که واقعاٌ می خواهم، چه مرجعهایی مورد نیاز است؟)

چه تفریحاتی را می خواهید تجربه کنید. به چه چیز هایی فکر کنید کهبرای سرگرمی و احساس حال خوش مایل به انجام آنها هستید.

پس از آنکه فهرستی از مرجعهای تازه تهیه کردید، برای هر یک، مهلتی زمانی قائل شوید. تصمیم بگیرید که در چه زمانی می خواهید هر یک از آن کارها را انجام دهید.

کی می خواهید سخن گفتن به زان اسپانیایی، یونانی یا ژاپنی را بیاموزید؟ چه موقع می خواهید به بالونی که با هوای گرم کار می کند سوار شوید؟ کی می خواهید از خانه سالمندان بازدید کنید؟ چه موقع می خواهید به کاری تازه و غیر عادی دست بزنید.

یکی از قویترین تجارب مرجع من، مربوط به زمانی است که در روز عید شکر گزاری به همراه پسرم برای توزیع بسته های غذا بین مستمندان رفته بودیم. من پسرم را که در آن زمان چهار ساله بود، تشویق کردم که یک سبد غذا رابه مرد ولگردی که در درگاه یک دستشویی عمومی خوابیده بود ، بدهد. با تعجب، پسرم جیرک را دیدم که دستی به شانه آن مرد زد و با صدای بلند گفت ( روز شکر گزاری مبارک!). ناگهان مرد ولگرد از جا پرید، قد خود را راست کرد و به طرف او یورش برد . قلب من از جا کنده شود چیزی نمانده بود که به طرف او خیز بردارم که دیدم مرد، دست پسرم را به نرمی گرفت، آن را بوسید و گفت( از لطفتان ممنونم...)گمان نمی کنم که در روز عید شکر گزاری ، بتوان هدیه ای بهتر از این به کودکی چهار ساله داد.

چه تجارب ثمر بخشی را می توانید با همراهی عزیزانتان کسب کنید.

برای کسب تجربه و افزایش مرجعها، لازم نیست به سفرهای دور و دراز بروید. می توانید در همان جامعه ای که هستید، در سر یک چهار راه ، به فردی کمک کنید. فقط با اضافه شدن یک مرجع،دریچه جهانهای تازه ای به روی شما گشوده می شود. این مرجع کارساز، می تواند چیز تازه ای باشد که می بینید یا می شنوید، یک گفتگو، یک فیلم و یا یک سمینار، یا نکته ای که در صفحه بعد همین کتاب یا کتاب دیگری به آن بر می خورید. هرگز نخواهید دانست که چه موقع برایتان پیش می آید.

از جابرخیزید و وارد معرکه زندگی شوید! بگذارید تخیل شما همراه با امکان آنچه که قابل کشف و تجربه است پرواز کند.و این کار راهم اکنون آغاز کنید. 

امروز به دنبال کدام تجربه می توانید بروید که زندگیتان را گسترده تر سازد؟بر اثر این تجربه به چه انسانی مبدل خواهید شد؟

نیرویی است که زندگی شما را شکل می دهد . این نیرو است که تعیین می کند چه کارهایی از نظر شما ممکن، یا غیر ممکن است، از چه چیزهایی اجتناب کنید، چگونه فکر کنید و چه واکنشهایی نشان دهید. این نیرو، عقیده ای است که درباره هویت خود دارید.

همه ما، ولو بطور نیمه آگاه، تعریفی از خویشتن خویش داریم، و این تعریف است که بر همه جنبه های زندگی اثرمی گذارد. مثلاٌ اگر خود را فردی محافظه کار ببینید، حرکات و حتی سخنانتان یک نوع است و اگر خود را فردی بی باک و متجاوز در نظر آورید، نوع دیگر. هر تغییری که در این تعریف بدهید،بلافاصله در استعداد هایی که بکار می گیرید، رفتاری که نشان می دهید و آرزوهایی که در سر می پرورید تغییری ایجاد می کند. همه تجارب زندگی خود را با کمک این اعتقاد ، تفسیر می کنید و همه تصمیمهای شما از این صافی می گذرد.

آیا هرگز گفته اید ( این کار از من ساخته نیست ! من چنین آدمی نیستم!) اگر چنین عبارتی را گفته باشید، به مرز تعریفی که در گذشته از خود داشته اید، و کیفیت زندگی امروزیتان تا حدی ناشی از آن است نزدیک شده اید. از خود بپرسید( این عقیده را که من چگونه شخصی هستم از کجا آورده ام و چه مدت است که در من پیدا شده است؟) شاید تاکنون زمان آن رسیده باشد که هویت خود را به روز در آورید. آیا این عقیده را آگاهانه انتخاب کرده اید و یا بر آیندی از مجموعه نظرات دیگران و وقایع مهم زندگانی و عوامل دیگری است که ناخواسته و ناآگاهانه وارد ذهنتان شده است؟

اگر می خواستید خود را به گونه ای دیگر معرفی کنید تا تصویری نیرومند تر و دقیق از آنچه امروز هستید، به دست دهد، چگونه بیان می کردید که چه کسی شده اید.

همه ما باید دیدگاه خود رانسبت به هویت و قابلیتهایی که داریم، وسیعتر کنیم. باید اطمینان حاصل کنیم بر چسبهایی که به خود می زنیم، ما را محدود نمی کنند،بلکه به ما وسعت می بخشند و به نیکیهایی که در درون خود داریم. می افزایند اما مراقب باشید: اگر مرتباٌ بگویید( من چنین هستم...)چنان هم خواهید شد.مثلاٌ بعضیها می گویند(من آدم تنبلی هستم) در حالی که این افراد تنبل نیستند، بلکه هدفهای انگیزنده ای ندارند.

آیا خود را به گونه ای تعریف می کنید که تولید محدودیت کند؟ آیا این محدودیت، در زمینه پیش بینی عملکرد و قابلیتتان است؟ اگر چنین است، آن را عوض کنید.

هنگامی که تغییری در زندگی خود ایجاد می کنیم، کسانی که در محیط اطرافمان هستند،گاه به کمکمان می آیند و گاه موانعی بر سر راه پیشرفتمان ایجاد می کنند. این اشخاص، اگر به همان چشم گذشته به ما نگاه کنند، چون اطمینان( باور ) دارندکه، چه کسی هستیم، لذاعملاٌ در حکم لنگر یا عاملی منفی هستند و گاهی ما را به سوی عواطف و عقاید گذشته، که زمانی بخشی از هویتمان بوده اند، بر می گردانند.

باید بدانیم که قدرت نهایی برای تعریف هویت، در اختیار خود ماست. گذشته ما، مشخص کننده حال یا آینده ما نیست. دست به عمل بزنید و هویت تازه و نیرومند خود را از همین امروز بپذیرید.

اگر در زندگی خود بارها سعی کرده اید که تغییری مثبت به وجود آورید، اما موفق نشده اید، به احتمال زیاد علتش این بوده است که سعی کرده اید که اعمال و رفتار تازه ای پیش بگیرید که با عقایدی که درباره هویت خود داشته اید، سازگار نبوده است. برای اینکه بهبود سریع و پایداری در کیفیت زندگیتان ایجاد شود، باید هویت خود را عوض کنید، یا آن را تغییر دهید و یا گسترده تر سازید.

مثلاٌ به جای اینکه سعی در ترک عادت مضری( مثلاٌ صرف مشروب الکلی ) کنید، خود را به چشم فرد سالم و شادابی ببینید که برای بهبود عملکرد خود تلاش می کند. حاصل طبیعی چنان تصمیمی آن است که به عنوان یک فرد سالم، هرگز حتی به فکر نوشیدن مشروب نیفتید.

بحران هویت چیست؟ این حالت هنگامی اتفاق می افتدکه بخواهیم بر خلاف عقیده ای که درباره هویت خود داریم، عمل کنیم. نتیجه این می شود که در درستی همه چیز ، تردید کنیم. اما آیا هیچیک از ما هست که واقعاٌ خود را بشناسد و بداند که چه شخصی است؟ من گمان نمی کنم.

خصوصاٌ هویتی که به سن یا ظاهر شخص بستگی داشته باشد، بطور قطع موجب دردسرو بحرانهای آتی خواهد شد. بعلاوه این امور، دستخوش تغییرند. اما اگر در مورد شخصیت خود، دیدی وسیعتر داشته باشیم و یا حتی تعریفی را که از خود داریم، به امور معنوی مرتبط سازیم، هرگز هویتمان مورد تهدید قرار نمی گیرد.

آنچه مسلم است، ما چیزی بیش از جسم ظاهری خود هستیم.پس ببینید چه عاملی است  که شما را منحصر به فرد کرده است.

اکنون زمانی وقت صرف کنید و به معرفی خود بپردازید . هنگام پاسخ دادن به این پرسش که ( من کی هستم؟) کنجکاو و سر زنده باشید.

آیا خود را با توجه به کارهایی که در گذشته کرده، یا فعلاٌ می کنید، یا در آینده خواهیدکرد؟ یا باتوجه به شغل؟ در آمد؟ نقشی که در زندگی دارید؟ اعتقادات معنوی؟ خصوصیات جسمانی؟ یا چیزی که بالاتر از همه اینها باشد تعریف می کنید؟

اگر نام شما را در فرهنگ لغات یا دایرةالمعارف می نوشتند، دلتان می خواست در برابر اسمتان چه تعریفی را ذکر کنند؟ آیا فقط چند کلمه کافی است یا اینکه شرح و تعریف هویت شما ، صفحات متعدد و یا حتی یک جلد کامل رادر بر می گیرد؟

هم اکنون، تعریفی را که ممکن است در فرهنگ لغات، در برابر نام شما بنویسند، روی کاغذ بیاورید.

اگر قرار بود کارت شناسایی، یا شناسنامه ای برای خود تهیه کنید که نشان دهد واقعاٌ چه کسی هستید، بر روی آن چه می نوشتند؟ |آیا عکس و مشخصات جسمی خود را به آن می افزودید؟ یا اینکه به این مشخصات اهمیت نمی دادید؟ آیا اعداد و ارقام مهم را در آن ذکر می کردید؟ چه چیز های دیگری در آن می نوشتید؟ موفقیت ها؟ ارزشها؟ عواطف؟ عقاید؟ آرزوها؟ شعارها؟

هم اکنون دقایقی از وقت خود را صرف کنید و کارت شناسایی خود را که معرف هویت واقعیتتان باشد بنویسید.

اگر بعضی از جنبه های هویت شما برایتان دردناک است، چرا آن را تغییر نمی دهید؟ اینها چیز هایی هستند که خودتان تصمیم گرفته و تاکنون به هویت خود افزوده اید. حالتی شبیه کودکان را در خود به وجود آورید که با تخیلات شگفت انگیز قلب و روح خود را پر می کنند . یک روز در نقش زورو قهرمان نیکوکار فرو می روند، و روز دیگر در قالب هر کول ، نیرومندترین مرد جهان می روند، و روز سوم نقش پدر بزرگ را بازی می کنند که سرانجام نقش واقعی خودشان است . ایجاد تغییر در هویت، می تواند از شادترین، جادویی ترین، و رهایی بخش ترین تجارب زندگی باشد. در لحظه ای، می توانیم تعریفی به کلی متفاوت، از خویشتن بدست دهیم و یا آگاهانه اجازه دهیم که خویشتن واقعیمان بدرخشد و از هویت عظیم ما پرده برداشته شود که فراتر از رفتارمان، گذشته مان، و همه بر چسبهایی است که تاکنون به خود زده ایم.

اگر بتوانید همان کسی باشید که خودتان می خواهید، در آن صورت هویت شما شامل چه مشخصاتی خواهد بود. همین امروز، فهرستی تهیه کنید و همه عوامل مورد نظر را در آن بنویسید . آیا کسی هستکه مشخصات دلخواه شما را داشته باشد؟ آیا می توانید این اشخاص را الگوی خود قرار دهید؟ در عالم خیال، در قالب شخصیت تازه فرو بروید.مجسم کنید که چگونه نفس می کشید؟ چگونه راه می روید؟ چگونه سخن می گویید؟ چگونه فکر می کنید؟ چگونه احساس می کنید؟

از قدرتی که برای تغییر هر جزء از هویت خود فقط با کمک یک تصمیم دارید، احساس شادمانی کنید.

اگر حقیقتاٌ می خواهید هویت خود، و در نتیجه زندگی خود را توسعه دهید، آگاهانه تصمیم بگیرید که چه کسی می خواهید باشید. بار دیگر مانندکودکان شوید، به شور و شعف آیید و دقیقاٌ مشخص کنید که امروز، چه کسی می خواهید باشید.

هم اکنون فهرست کاملی از خصوصیاتی را که می خواهید داشته باشید به روی کاغذ بیاورید، و هیچ محدودیتی برای خود قائل نشوید.

اشخاصی که وقت خود را با ما می گذرانند، تاثیر نیرومندی بر تصور ما از هویتمان دارند. هنگامی که برای تقویت هویت تازه، اعمال و رفتارتان را برنامه ریزی می کنید، توجه خاصی به اشخاصی که در اطرافتان هستند، داشته باشید.

آیا دوستان ، خویشان، و همکارانتان هویت تازه ای را که برای خود ساخته اید، تقویت می کنند یا تضعیف؟

به هویتی که برای خود ایجاد کرده ایدپابند باشید و آن را به اطرافیان، اعلام کنید. اما از همه مهمتر آن است که این هویت را به خودتان اعلام کنید. هر روز، با بر چسب تازه ای که به خود زده اید، خصوصیات خود را برای خود بازگو کنیدتا در شما بصورت شرطی در آیند.

درست در همین لحظه می توانید براساس هویت تازه خود زندگی کنید. از خودبپرسید:

 ( دیگر چه می توانم باشم؟ دیگر چه باید باشم؟ اکنون دارم به چه شخصی مبدل می شوم؟)

عهد کنید که علی رغم شرایط، همیشه به عنوان کسی که قبلاٌ به هدفهای خود رسیده است عمل کنید. مانند چنین شخصی تنفس کنید. حرکات و واکنشهای شما در قبال دیگران، مانند این شخص باشد. با مردم با همان شخصیت، احترام، دلسوزی، و محبتی رفتار کنید که آن شخص ممکن است رفتار کند.

اگر تصمیم بگیرید که مانند شخص دلخواه خود فکر، احساس، و عمل کنید آیا می توانید بصورت آن شخص درآیید؟

اکنون بر سر دو راهی قرار گرفته اید. گذشته رافراموش کنید. اکنون چه کسی هستید. به این که چه کسی بوده اید فکر نکنید. اکنون تصمیم دارید چه کسی بشوید؟

این تصمیم را آگاهانه بگیرید. با دقت تصمیم بگیرید . با قدرت تصمیم بگیرید. آنگاه بر اساس آن عمل کنید

نظرات 2 + ارسال نظر
معصومه پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ

مطالبی ک نوشته شده خیلی جذابه برای من.اما هنوز دارم باخودم میجنگم تاایناروعملی کنم ولی نمیشه.

مریم شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ق.ظ

من که از همین لحظه هویت جدیدم رو ساختم.جنگی هم لازم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد