مجله موفقیت سردابه ای از پند

مجله موفقیت سردابه ای از پند

سردابه ایی از جملات پندآموز در نشریه اینترنتی موفقیت - شما هر روز می توانید در مجله موفقیت شاهد سخنان بسیار زیبا و حیرت آور بزرگان باشید
مجله موفقیت سردابه ای از پند

مجله موفقیت سردابه ای از پند

سردابه ایی از جملات پندآموز در نشریه اینترنتی موفقیت - شما هر روز می توانید در مجله موفقیت شاهد سخنان بسیار زیبا و حیرت آور بزرگان باشید

فر گردهای فرمانروا و انتخابات از کتاب بعد سوم آرمان نامه

>


(* بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ*) 


ـــ*ـــــ* فرگر د فرمانروا * ــــ*ـــ


آن چنان به ایران علاقه مندم که حتی تمام بهشت را با یک وجب

از خاک ایران عوض نمی کنم. «عارف قزوینی»
 

با سلام


دراین بخش نگاهی اجمالی خواهیم داشت

بر تاریخ فرمانروایان ایران وجهان
وبر اساس آن به نام جدید فرمانروا خواهیم رسید
که بنام 
پرزیدنت یا رئیس جمهور
 تغییر یافته است.
....
 

تاریخ گذشتگان نشان میدهد که 

همانگونه که از نام فرمانروا نیز برمیخیزد


درزمان های گذشته
فرمانروا کسی بود که درجامعه پیشین فرمان دهنده وآمر
وامر دهنده بر دیگران بود
وانتخاب یک فرمانروا نیز بدست مردم نبود 

واز پدر به پسر میرسید
درنتیجه مردم یک کشور هیچگونه انتخابی دراین زمینه
نداشتند وبدین شکل فرمانروا انسانی صالح بود یا خیر

فرقی بحال جوامع آنزمان نمیکرد .
وهمچنان نیز درکشورهائی که پادشاه یا فرمانروا حکفرمائی میکند
نسل به نسل این
مقام به فرزند بعدی به ارث میرسد تفاوت کوچکی که دراین میان
صورت گرفته است از لحظ انتخاب در جامعه ی امروزی این است
که درصورتی که فرزند اول پادشاهی در ممالک اروپائی دختر باشد

دیگر منتظر اینکه فرزند بعدی شاید پسر باشد

ویا اینکه حتما پادشاهی پسر دار شود نمی مانند ،
وهمان دختراول بعنوان اولین وارث پادشاه

برای آینده ی سلطنتی ان کشور
انتخاب میشود

وبا نام ملکه ی ان کشور ادامه ی سلطنت پادشاهی
پدر را بر عهده خواهد گرفت وملکه الیزایت در انگلیس نیز
نمونه بارزی ازاین استکه پس ازمرگ پادشاه

چون همسر او بود وشاهزاده
در سن مناسب نبود تاکنون بر تخت سلطنت نشسته است

وبر اساس همان میراث پادشاهی

بالاخره سرانجام که خدا میداند کی !

سلطنت به پسر او میرسد
البته اگرلطف خداوندی مرحمت نموده و عمری براو باقی بگذارد
چون درحال حاضر پدربزرگ منو شما شده است! بهرشکل.....

در گذ شته و در زمانهای دور دربین فرمانروایان

از مهربانی وعطوفت کمتر خبری بود وتنها وقتی محبت ومهری صورت میگرفت

که هدیه و سوغاتی از جانب مردم فقیر میرسید 
ویا از مالیات مردم بخت برگشته ی آنزمان بود که باعث جشن وسرور
همگان در قصرها وبارگاه آنان میشد وگاه کسی هدیه ای به مقام فرمانروا پادشاه
اهدا میکرد که در صورت خوش نیامدن پادشاهان وفرمانروایان
معلوم نبود چه برسر اهدا کننده می آمد .

وبطورکل فرمانروایانی که اینگونه به ظلم و ستم عمل میکرده اند بسیار بوده

وچنانچه صدائی از او بر میخواست
آنگاه بااو برخوردی ناعادلانه کرده حتی به مرگ نیز محکوم میکرد ند
چراکه در چشم اینگونه فرمانروایان چنین افرادی یک تهدید به حساب می آمده اند
و(ناسازگار وهرج ومرج طلب وآشوبگر )شمرده میشدند.

هرکه فریادرس روز نصیبت خواهد
پو در ایّام سلامت ، به جوانمردی کوش

بنده ی حلقه بگوش ار ننوازی ، بـِرود!
لطف کن ، لطف ، که بیگانه شود حلقه بگوش!
گلستان سعدی
●●●●

** ره بهتر**

نه هرکس راه " بدخلقی " بداند

تواند ره به خوشبختی کشاند

فغان سر میدهد , روزی سر آخر

وگر ظلمی به دیگر کس رساند

" ره بهتر " بباید, او بیابد

رهی صلح وصفا گر می تواند!

ره دنیا ره ظلم وستم نیست

چو این شد از جهان چیزی نماند!

ف.شیدا



* فرمانروایان بی خرد ، مردم را شاگرد خویش می پندارند . ارد بزرگ

اینگونه اعمال باعث میشد که مردم واشخاص عام وخاص با قتل هائی کهفرامانروا

وحاکمان زیر دست او ویا اطرافیانش اجرا میکردند

همه به وحشت افتاده و با تولید این ترس در جامعه دیگران را وادار
به سکوت کرده وهم فرمانداری ومقام خود را حفظ میکردند
وهم به آنچه میل واراده آنان بود رسیده بیشتر زندگی خود را
درعیش ونوش وخوشگذرانی سر میکردند
ودیکتاتوری وخفقا ن ظالمانه ای بر ملت ومملکت وملت وشهرها
سایه انداخته بود.
ازاین رو بسیاری ازاینان درتاریخ ملتها ی دنیا،
سرنوشتی جز انقراض را فرمانروائی خود را شاهد نبوده اند.

* فرمانروای دانا می داند ، هیچ ندائی با کُشتن خفه نمی شود . ارد بزرگ

●●●●* درکمین * 

نه آن دل میشود شادان ،که " تنها وغمین" باشد
نه ثروت میدهد شادی ، چو " تنها " بر زمین باشد
ببین دنیا ی فانی را ! نماند تا ابد انسان !
که مرگی بی خبر روزی , همیشه درکمین باشد!
ف.شیدا


بد نیست 
روایتی از گلستان سعدی را مروری داشته باشیم
در وصف
 پادشاهان وفرمانروایان گذشته :

پادشاهی کمر به قتل مردی بست وازانجا که مرد دست
ازجان شسته بود شروع به بدوبیراه گفتن ودشنام دادن
به پادشاه وملک ودولت اوکرد
چراکه وقتی که کسی دست از جان شسته باشد دیگر
هرچه دلش بخواهد برزبان آورده ومیگوید زیرا که دیگر دلیلی
برای ترس ازچیزی ندارد ومیداند خواه ناخواه کشته خواهد شد
پادشاه از وزیران خود پرسید که این مرد چه میگوید
وزیر اول بخاطر مصلحت اوضاع گفت: تقاضا میکنند که شما خشم خود
را فروخورده واز
کشتن او صرفنظر کنید .دل پادشاه برحم آمد واورا بخشید
وزیر دوم که ضد این مرد بود گفت :
این درست نیست که در خدمت خدائی چون شما باشیم
وزبان بدروغ بازکنیم
و به شما دروغ بگوئیم این محکوم زندانی شمارا به ناسزاه وبدوبیراه

گرفته است
پادشاه ابروهایش درهم رفت وگفت :
آن دروغ مصلحت امیز را بهتر پسندیدم تا راستی که اینطور مرا ناراحت کرد!
نشنیده ای مگر ک" ه بزرگان وانسانهای عاقل"

میگویند که :

*" " دروغ مصلحت آمیز بهتر از راست فتنه انگیز است!""*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(متن اصلی از * گلستان سعدی*):

پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری
اشارت کرد بیچاره در آن حالت نومیدی مَلَک را دشنام دادن گرفت
(دشنام میداد)
وسقط گفتندوبیراه وناسزا گفتن، که" گفته اند:

*هرکه دست از جان بشوید ، هرچه دردل دارد بگوید!

ملک پرسید: چه میگوید ؟ یکی از وزرا گفت : ای خداوندگار، همی گوید:
" والکاظمین الغَیط و العالفینَ عُن الناس" ۱.
ملک را رحمت آمد واز سرخون او درگذشت.

وزیر دیگر که ضد او بود گفت
 
" ابنای"۲ ٬جنس مارا " نشآید " ۳،در "حضرت " ۴ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن!!"
این، مَلک را دشنام داد و ناسزا گفت!
مَلک روی ازاین سخن درهم کشید وگفت " ان دروغ وی پسندیده تر آمد!
مرا زین راست که تو گفتی، که روی ان مصلحتی بود
وبنای این بر
 "خـُـبـتی"۵!وخردمندان گفته اند:

دروغ مصلحت آمیزبّه ز راست فتنه انگیز!
توضیح کلمات پارسی:

۱/والکاظمین...(آل عمران/۱۳۴*)
وخشم خود را فروخورند واز مردم درگذرد!
۲
/ابناء : پسران ، فرزندان (اینجا به معنی گروه وطایفه ی ما
۳/نشآید: شایسته نباشد
۴/حضرت(حضور، پیشگاه)
۵/خُبت : پلید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
... هرکه شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید!!!
*___________*


....و... برطاق ایوان فریدون نیزنوشته بود:

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند وبس
*_____*

مکن تکیه بر ُملک دنیا وپشت
که بسیار کس چون تو پرورد وکـُشـت!

چو آهـنگ رفـتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه برروی خاک!!!

* گلستان سعدی


...وبدینگونه بود

که بیشتر فرمانروایان فقط گوشی , برای شنیدن آنچه
دوست داشتند، بودند !
ودیگر سخنان مردم واطرافیان کمترین اثری در راه وروش آنان
میگذاشت !.
چرا که درآن دوره خداوندگار ملک و کشور ومردم محسوب میشدندواین قدرت کمی نبود بخصوص ووقتی " قدرت مقابله "

برای دیگران باقی نمانده باشد

وتوان خدائی کردن نیز از" ترس وخوف " به او داده شده باشد.
ودرعین حال اکثرا نیز هیچگونه احساس مسئولیتی را
درقبال کشور وملت احساس نمیکردند و همواره با کمترین مخالفتی
با بیشترین قدرت به سرکوب کردن آن می پرداختند

ومردم بینوا را نیز با گرفتن مالیاتهای سنگین

و خرج های کمرشکن زندگی سرگرم کارخود میکردند .
بااین ترتیب دیگر اَحدّی "نای" و"قدرت" مقابله با ایشان را نداشته
و ازاینروتاریخ ایران باتمامی گستردگی وزیبائی وجذابیتی که برای
دیگر ملل دنیا داشته است

برای مردم خود ایران سالهای درد واندوه بود ه است....
و همواره و همیشه سرشار ازانسانهای خرد ودرشت معتادی بود که
بوسیله حکومت به دلیل درسکوت نگاهداشتن وخاموش کردن هر
صدائی وهر اعتراضی به دام اعتیاد می انداختند ،

در آنزمان امکان دسترسی

به مواد مخدر راحت تر بود که البته
( در گذشته بیشتر تریاک وافیون یافت می شد*)
و براحتی در دسترس عام وخاص قرار داشته وخود

فرمانروایان ودرباریان نیز،

درعیش ونوش مجلسی خود به همین کار مشغول
بودند و بی هیچ مشغله ونگرانی و غمی ،مطمئن بودند که کسی برجا
نمانده است که بر علیه آنان قیامی تدارک دیده یا مشکلی درجهت سلطنت
وفرمانروائی آنان فراهم آورد.
* بیچاره مردمی که فرمانروایانش رایزن ! ، و رایزنانشان
فرمانروا هستند . 
ارد بزرگ

...و مردم این دوران نیز که چاره راهی نداشتند،
تنها چشم امید به این داشتند که کسی ازراه رسیده یاور آنان گردد
وبه نان وبخور نمیر فرمانروایان که با سختی ومشقت نیزفراهم
میشد، سر کرده وناامیدی ویاس درمیان مردم گسترشی
عمیق داشت.
* سردمداران ناشایست ترسشان از ناکارآمدیشان نیست ،
دوری از فرمانروایی آنها را می ترساند ! . 
ارد بزرگ

تا جائی که پیر وجوان تنها به زنده بودن واینکه روزی خود را
فراهم آوردند ،اندیشه میکردند وبس!
وهرگاه جارچیان فرمانروا ویا پادشاه وامپراطوری ها به میدانهای شهر
جهت اطلاع رسانی می آمدند مردم با هزاران امید درانتظار
خبرهائی بودند که ذره ای درحال وروز آنان اثری بگذارد.
* مردم به دنبال گزارش روزانه فرمانروایان نیستند!
آنان دگرگونی و بهروزی زندگی خویش را خواستارند !! . 
ارد بزرگ

چراکه آنان که بر اثر فقرمعتاد میشدند

بگونه ای مشغول خود بودند
وآنان که بعلت داشتن خانواده پر جمعیت

گرفتار نان وبدهی مالیاتی خود بدولت و...

بودند نیز دیگر

وقت وزمانی برای اعتراض برایشان باقی نمیماند
و از سوئی کشاورز ودامدار نیز بنوعی دیگر سرکیسه میشد .
وهمگان خدمتگزاران نوکران وکنیزان فرمانروا واطرافیان آنان
محسوب می شدند
ازاین دست داستانهای تاریخی هرچه بخواهید در تاریخ ایران وجهان
میتوان یافت نمود

* سیاست بازان بدانند که فرمانروا همیشه به مردم بدهکار است . 
ارد بزرگ

چیزی که مسلم است , ما نمیتوانیم تاریخ ِ حقیقت ِواقعی ِآنچه گذشت را
هرگز انکار کنیم

وهرچه که تا کنون بر ایران وسایر کشورهای جهان گذشته است

مورخان تمامی دنیا,

نویسندگان معاصر آن بوده اند

ومورخین معاصر فعلی

نیز همچنان به نوشتن تاریخ ادامه داده وخواهند داد

لذا هرچه اتفاق افتاده باشد
اگرچه میتواند درصورتی که روایت ویا داستان باشد
تفسیر شخصی توصیف شود

اما یک مورخ تاریخ نگار

هرگز نمیتواند اعتقادات وافکار شخصی خود را

در تحقیقات خو د بعنوان تاریخ بنگارد یا بنویسد!>
وچنانچه حتی خود در میان آنچه گذشت, باشد

واز احساسات شخصی خود نیز درباب کسی و چیزی

بر آنچه گذشت

بنویسدآنگاه نیز

تاریخ شناسان وحتی مردم دانا

اینرا بخوبی میدانند که برای مثال

فلان فرمانروا وفلان پادشاه

که روایات بسیاری ازاو نیز درجامعه هست یا

از پیش بوده است

نمیتواند چیزی جز آن باشد که

اکثریت مورخین به اتفاق نوشته ومینویسند .!

وآنچه مسلم است این است که چنانچه

کم کاری یا حتی سوء قصد فکری وسوء تعبیری در نوشته مورخیصورت گیرد

آنگاه دیگر مورخین وتاریخ شناسان جهان درهمان زمان وحتی
پس ازاو به انتقاد ومخالفت بااو خواهند پرداخت

وواضح است که تاریخی که برخلاف واقعیت نوشته شود

با

مخالفتهای همگانی جهانی- کشوری - دولتی ومردمی

درسراسر دنیا روبرو خواهد شد

اینکه من به شخصه بیایم وبنویسم :

که همسایه سر کوچه ی ما مدتی شهردار بود

وعجب مرد نیکوئی بود ودست به بخشش وانسان دوستیش

حرف نداشت ودر میان عام وخاص شهرتی داشت !...
وچنانچه این گفتار برخلاف واقعیت باشد

نه کسی زحمت خواندن آن را تا باتمام متن بخود خواهد داد

ونه از سر تقصیرات نویسنده ی متن خواهد گذشت.!

حال درنظر بگیرید


مورخ کسی است که شناخته شده است ودر بین افراد بسیاز ازجمله

دیگر مورخین،تاریخ نگاران ، سران کشوری وکشورها فردیست

که نام او شناخته شده است.


درنتیجه

نه تنها چنین فردی با آبروی خود واعتبار خویش بازی نمیکندبلکه خود را

موظف به نوشتن واقعیات روز مینماید

چراکه فردامی بایست جوابگوی جمع کثیر دیگری باشد

که کتاب ونوشته ی اورا بررسی خواهند کرد ,
وبه صحت سخن یا به تشویق وانتقاد آن خواهند نشست .

درنتیجه کسی را نخواهید یافت
که شهرتی در قلم داشته باشد وبا مرتبه ای که جوامع باو داده اند
بگونه ای غیر منطقی مواجه شود.


درنتیجه تاریخی واقعی است که:

در بیشترین کتب به یک شکل ویک گونه درسراسردنیا

یافت گردد .

خواه از معاصر همان زمان بوده باشد خواه از معاصرین محقق.
در تاریخ جهان وآنچه که مشخص است این است که
همواره کسی وکسانی در ظالمترین وبدترین دوران تاریخی " بوده اند "

که درخفا آنچه میبایست مینوشتند ,چه با

پادشاه وفرمانروا ئی مخالف بوده اند یا اینکه از سر
محبتی که باو داشتند
علاقمند به جمع آوری یادگارها وخاطرات او بنام خاطره ی خود بودند ,
که
 بی شک دراینگونه نوشتار , خود این شخص نیز حضور داشته استدر نتیجهاگر خود آن شخص نیز فردی صالح یا ظالم بوده باشد دیگرانی نیز حضور
داشتند که بر صحت گفتار او سند باشند یا اورا نفی کنند.

تا حقیقت را همانگونه که بواقع بوده است حفظ کرده باشند

وچنین افرادی معمولااز افراد عادی جامعه نبودند

بلکه نویسندگان ویا حتی درباریان یا مورخین نزدیک به دربار بوده اند.

******

در روزگار فعلی که بیشتر آنچه آموختنی ست از طریق کتابها واینترنت
در دسترس همگان قرار دارد .
وقتی درکتابخانه ها و همچنین اینترنت ,
تاریخ ایران و دیگرکشورهای جهان را مرور می کنیم
و ازخود می پرسیم که براستی :
* فرمانروای مهربان تاریخ ایران که بود؟
تنها نام 
" کوروش کبیر" بارها وبارها در مورد ایران وتاریخ ملی او
تکرار میگردد
واو کسی بود که

درتاریخ دیگر کشورهای جهان نیز تاریخ سلطنتی او
مورد بحث وبررسی قرار گرفته است .

واگرچه تاریخ ِ تمامی دولتهای دنیا , توسط تاریخ نگاران ایران وجهان مورد
بررسی قرار میگیرد...
اما کوروش کبیر بعلت علاقه ی وافری که به ایران داشت وسخنان عمیقی
که در زمان سلطنت خویش بازگو نمود
نمونه ای از شخصیت های بزرگ تاریخ است که در ممالک دنیا
نیز توجه زیادی باو داشته ودارند.
و زمانی که به بررسی
 (آثار سخنان بزرگان*)
 مشغول هستیم نام او نیز
به کررّات دیده و سخنان اونیز بسیار تکرار گشته ونامی شناخته شده
در اینگونه کتب جهانی ست

زیرا که

او شاید یکی از بهترین مدبر ترین عاقل ترین مهربان ترین
وانسان ترین

پادشاهی بود که در آن زمان نمونه اش بسیار کم بود
از اینرو در سخنان او همواره عشق به ایران با محبتی وطن پرستانه
و عشق به ایران وایرانی مشهود بود

وهمه ی تاریخ سلطنت او با تمامی اعمالی که انجام داده

وسخنانی که از خویش بجا گذاشته است ،

از او شخصیتی را بوجود میآورد

که در تاریخ ایران وجهان نامی ازاو بیادگار
باقی بماند وهمواره نیز جاودانی خواهد بود
 .

کوروش کبیرنه تنها ایران می پرستید وبسیار وطن دوست بود
بلکه گوئی مانند این بود

که محبت به ایران وایرانی درخون او عجین شده بود .


سرگذشت اوسرشار است از سخنان عمیق و هوشمندانه
بازیبا ئی پرعطوفتی که در مورد ایران وفرمانروائی و ملت
ومیهن وحتی درباب دشمنان خویش گفته است

که ازاو فلسفه دانی بزرگومردی عمیق و درعین حال باهوش وبا ذکاوت

را میتوان تجسم کرد

ودرعین حال در دوران پادشاهی خود نیز نه تنها به سلطنت خود ودوران

حکومت خویش رونق وبهائی بخشید ،

بلکه

آثار تاریخی باارزشی ازخود به نماد ایران وسلطنت ایرانیان بجا نهاد
که تا همیشه بیادگار باقی خواهد ماند

حتی اگر خدای ناکرده بر اثر بلایای طبیعی

خللی دراین بنا های قدیمی وامارات باارزش ایجاد شود
باز نیزیادگار او در تاریخ توسط عکسها وفیلمهای گرفته شده تا ابد

باقی خواهند ماند .
کمااینکه همواره ازدیگر کشورها نیزجهت بازدید وفیلم برداری توریست ها
وفیلمبرداران محقق تاریخی وبسیاری دیگر...
به اینگونه اماکن در سراسر دنیا از جمله ایران سفر میکنند

ویکی از این اثار نیز تخت جمشید است

وهمچنین بسیاری دیگر از بناهای تاریخی دوران او....

که ازاو برجا مانده است.
* فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به
گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند . 
ارد بزرگ

صرفنظر از آن

تاکنون گفتیم* کوورش کبیر همواره به مردم خود توجه بسیاری
معطوف میداشت ورضایت آنان را خواهان بود.


او بعلت دانش وعقل وهوش وتفکر ارزشمندی

که داشت میدانست توجه به
مملکت وملت یکی از قوانین اصلی سلطنت درحکم وقانون

یک فرمانروای ستوهمواره

گوش شنوائی بر دردهای مردم ونگاه بازی بر زندگی مردم خود
داشت وآبروی مردم ِپارسی زبان خود رابه عدل وعدالت وخوشنامی
حفظ نموده

در تاریخ ایران ابهت وآبروئی برای ایرانیان برجا نهاده است
که تا همیشه ایران وایرانی

میتواند به یاد ویادوّاره وتاریخ حضور او در ایران
افتخار کند
* خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد ، پیش داوری
او به نابودی اش می انجامد . 
ارد بزرگ

شاید بهتر است کمی بیشتر ازاو بدانیم:
کورش کبیر: از دیدگاه بزرگان:
آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا شخصیتی
مانند کوروش که جهان در برابر بزرگی او شگفت زده است
و مشهورترین مورخین و باستان شناسان و خاورشناسان دنیا
از او به نام ایر مرد تاریخ جهان یاد کرده اند،به آن صورت اسمی
از او در ایران برده نشده است؟
یا هیچ حرکتی که شایسته او باشد در جهان انجام نشده است؟
آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهان نمی تواند راه نجات ملل باشد؟
آیا ایران که کوروش را در تاریخ خود دارد و خود مهد حقوق بشر
جهان بوده است،نمی بایست بیشتر به ایرانیان وجهانیان شناسانده شود؟
کوروش پدر ملت ها، بزرگ قهرمان آن روزگار، سرور آسیا،
کسی که دشمن او را به نیکی ستایش کرد و او را نمونه یک
شهریار والا می دانست ،امروز کجاست؟
ودر کدامین خاطره ای زنده است؟؟؟
این مطلب را ایرانیان باید بدانند که کوروش در حد یک پیامبر دلسوز برای
ایران خدمت کرد و ایران یعنی کوروش و کوروش یعنی ایران.
چراکه راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی
(به جز پیامبر و ائمه ی اطهار) نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد.
در این جا نظر برخی از پرفسورها و مورخان را در مورد کوروش،
می خوانیم:
پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:در جهان امروز، بارزترین شخصیت تاریخی ایران * کوروش*

شناخته شده است, زیرا

نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی
شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده
که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است
از شگفتی های اوست.

* دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی:این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب
و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح
ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که
شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و
همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر
و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
* پروفسور آلبر شاندور:در تاریخ شاهنشاهی

*کوروش بزرگ است* که بر طبق تاریخ هرگز بر اساس خشونت
پی ریزی نشد زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شده بود.

پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود
عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند

که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است.نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی

نشان می دهد.
آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای
آیندگان نیز خواهد ماند.

* ژنرال سرپرسی سایکس:مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی
همه همداستانند که کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است.
مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش.
ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که
سرگذشت اش بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی
و درخشان داشته است.

* ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری
نیز در آن جا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام
که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی
نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام.
به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای
دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر
و مهم تر باشد.

* افلاطون:پارسیان در زمان شاهنشاهی کوروش اندازه میان بردگی و آزادگی
را نگاه می داشتند.

از این رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور
بسیاری از ملت های جهان شدند.

در زمان کوروش بزرگ فرمانروایان به زیردستان خود آزادی می دادند
و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند.
مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند.
از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت
می کردند و آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق اجتماعی به زیبایی
انجام می گرفت.

* هرودوت- تاریخ هرودوت:هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کوروش مقایسه کند.از این رو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا

کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم

هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود. کوروش سرداری بزرگ بود.در زمان او

ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از
ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند
.
سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و بخاطر او از
هر خطری استقبال می کردند.

* پروفسور گیریشمن- ایران از آغاز تا اسلام:کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد.
کوروش سرداری بزرگ و نیکخواه بود. او آن قدر خردمند بود که
هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آن ها آزادی مذهب
می داد و فرمانروای جدید را از میان بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود.
او شهرها را ویران نمی کرد و قتل عام و کشتار نمی کرد.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که سرزمینشان به وسیله ی کوروش
تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را
مسیح خداوند می خواندند.

* کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران(مورخ فرانسوی):تاکنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کوروش در تاریخ جهان
باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد.
من اذعان می دارم که اسکندر و سزار و کوروش که سه مرد اول
جهان شده اند، کوروش در صدر آن ها قرار دارد
و تاکنون در جهان کسی به وجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و
قوانینی که حضرت مسیح که در دین مسیحیت صادر کرده است نیز
در زمانی بود که در تاریخ آن زمان که انسان ها به راحتی قربانی خدایان
می شدند و این بی سابقه بود.

کوروش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت.
این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.

* پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی و پهلوی:شاهنشاه کوروش بزرگ نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است.
این صفات برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده است.
در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای
دیگر وجود داشته است
و سرلوحه دولتش بوده که این
" قوانین امروز بین الملل" نام گرفته است.
ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت:
کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود.
به گفته امرسون همه از وجود کوروش شاد بودند.
روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود.
* فرمانروای اندرزگو شایسته فرمانروای نیست تنها آنانی شایسته اند
که اهل کارند . 
ارد بزرگ
او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود.
* همواره سودجویان خود را
نگهبانان راستین فرمانروا می دانند .
حال آنکه فرمانروای پاکزاد ،
به شمار مردم خویش پاسبان دارد . 
ارد بزرگ
به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند
و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند
و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند.
او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد
و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود.
* فرمانروایان نیرومند ، رایزنانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند .
ارد بزرگ
کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان
محبوبیت داشت و پایه های سلطنت خود را بر سخاوت و جوانمردی
بنیان گذاشت.
*

* یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است . ارد بزرگ
* کلمان هوار- تمدن ایرانی:کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست.
وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود
به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود.
کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود.
او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت.

پادشاهی که روا دارد ستم بر زیر دست
دوستداراش روز سختی ،دشمن زور آور است!

با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین
زآنکه شاهنشاه عادل را رعیت لشکر است!! 
سعدی
* میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود . ارد بزرگ
که بدین معنا نیز میتوان گرفت که چنین میرابی میتواند
خود حکمران وفرمانروا باشد
یا مردم آن حکومت که سرسبزی را زمیراب وجود خویش باز پس می گیرد!
یا بدیگران نیز می بخشد وهمه جارا چون خود از تشنگی
رهانیده و سبز میکند .!چراکه فرمانروای عادل
با همگان یکسان رفتار میکند

وانسان عادل درهر مقامی همچنان و تا همیشه ,عادل باقی میماند.


* فرمانروای شایسته، به فکر انتقام از مردم خویش نیست . 
ارد بزرگ

...

وتاریخ نیز همچنان نشان میدهد که کوروش پادشاه ایران
درتاریخ سلطنت خود اولین دولت مقتدرو منظم را در جهان پایه ریزی کرد.
و برای احترام به مردمان کشورهای دیگرمعابدشان را بازسازی کرد.
او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود 

ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.

* فرمانروا اندیشه خویش را درگیر رخدادهای کوچک نمی کند . ارد بزرگ

* مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:کوروش همان ذوالقرنین قرآن است. او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت
و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.

* اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه:کوروش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید.
خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.

*******
... همانطور که دیدید

تاریخ همواره از پادشاهان وفرمانروایان خوب وبد و
خاطرات وحقایق وتلخی وشادی های بسیاری را با خود کشیده و میکشد
و بر اساس آنچه در روزگاران از طریق فرمانروایان بر سر ممالک
آمده است گذشته از تاریخ ،درمیان عامه نیز
روایات و حکایات بسیاری موجود است که یاخود بدکردند
یا اطرافیان آنان باعث انقراض سلطنت وحکومت شده
و یا انقدر ادامه دادند تا به انقلابی از سوی مردم بجان آمده

سرنگون شدند

وگفتند ما بد نبودیم اطرافیان ما بد کردند وما بیخبر بودیم
اما حاکمی که از آشنائی نزدیک خود بیخبر باشد
چگونه میتواند از دولت وکشوری ومردم آن ,خبر داشته وبداد آن ملت وبرسد؟!

* بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکا رآمدی
و اشتباهات خود را به مردم نسبت می دهند . 
ارد بزرگ
* پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری
نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است . 
ارد بزرگ
* به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان
تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . 
ارد بزرگ

دنیا اما روزبروز با پیشرفت وداشتن امکانات بیشتر
واختراعات ودانش روزانه امروزه به جائی رسیده است
که انسانها نیر به نسبت همین تغییرات
بسیار با گذشتگان تفاوت پیدا کرده اند وبقولی:
هرکه بامش بیش برفش بیشتربا تغییرات جهانی نوع توقعات وخواسته های آدمی نیز بزرگتر و
گسترده تر شده
 


بلندپروازی های مخترعین کاشفین انسانهائی از دسته ی برآزندگان
ودانشوران ودانشمندان دنیا چنان بوده است که امروزه
شما با دیدن تکنولژی نوین وامکانات ساخته شد بدست آنان
گاه به حیرت فرو رفته ودر باور آدمی نمی گنجد

که آنچه میبیند ویا حتی دراختیار بشر قرار گرفته استواقعیتی از زندگی ست "اما هست و واقعی ست"!.در نتیجه انسان امروزیانسانی ست با شناختی بسیار بالاتر از گذشته با درک واندیشه ای
که شاید دراقوام گذشته ودر گذشتگان تاریخ بندرت
میشد نمونه اینگونه افراد را یافت واگر بودند خود جز کاشفین وافراد ممتاز
میشدند که بی شک خود نیز خدمتی به جامعه ی آنروز خود کرده بودند
گاه با کشف واختراع گاه حتی با قلم ...

که نمونه ی آ نان را طی فرگردهای پیشین ذکر کرده ام

اما کسی که امروزه فرمانروائی کشوری را بعهده میگیرد بر طبق
همان روال امروزی حتی درنام نیز با گذشته تفاوت میکند
وبحد گذشته نیز دستهایش برای اوامر وجنایات وقدرت طلبی ها
وخودخواهی ها باز نیست
اگرچه شاید شکل قضیه فرق کرده باشد ودر درون بسیاری
ازممالک همچنان افراد قدرت طلب در زیر پوشش های بسیار،
قدرت و سلطه وتسلط خویش را حفظ کرده اند
اما اینان نیز سرنوشت بهتری از گذشتگان
نخواهند داشت.

* خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد ، پیش داوری
او به نابودی اش می انجامد . 
ارد بزرگ
...

اما امروزه بیش از اینکه

فرمانروائی درنام امروزی:پرزیدنت ورئیس جمهورامری را بطور مستقیم صادر نماید با بازیهای سیاسی همان میکند که در
گذشته صورت میگرفت

وبراحتی نیز

در زمان لازم به کتمان آن خواهد کوشید
چرا که هرگز نه به زبان نه دربرگه ای که منو شما دیده باشیم وسندی
برآن باشد دستور وامری را امضا یا ارسال نمیکند

و هرآنچه که در گفتار
به صلاح دولت او نباشد مانند خانم کارتر با عنوان اینکه:

سیاستی ملی ایجاب نمیکند!که
جواب این وآن سوال را بدهم با اسم سیاست برنفع دولت وملت از
اقرار ویا بازگوئی مطالب واخبار لازمه ی آن خود داری مینماید

* بیچاره مردمی که فرمانروایانشان ، شاگردان رسانه ها باشند . ارد بزرگ

چراکه امروزه دیگر بزرگان ملل تنها
در مقابل مردم خود پاسخگو نیستندبلکه نه تنها مردم بنام دمکراسی
حق سخن وپرسش دارند بلکه چشم جهان به یکایک دوّل دنیا
دوخته شده است تا خطائی بیابدوبر او بتازدواین مطلب تنها
به کشورهای جهان سوم باز نمیگردد وربط پیدا نمیکند بلکه
تمامی ممالک دنیا در اتحادیه های یا کنگره های جهانی

در نام های مختلف چون یُُوُاِن, ناتو و...ادامه دارد.


* فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه
خالی کنند اگر هم اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند . 
ارد بزرگ

سرنوشت صدام و افراد فامیل واشنایان تازه به دوران رسیده اش

که بنا گاه قدرتی یافته و خود را گم کردند وبه یاری همان اودر پست های مهم

درزمان حکومت او و عوامل فساد در دستگاه حکومت وقدرت او بودندو...

ولی " سرانجام " نیز "سرنوشت وسرانجام اوو آنان" را نیز دیدیم

* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ

* فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را
بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . 
ارد بزرگ

* فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از" دست دهد"

چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . ارد بزرگ

...

و مانیز درنتیجه دیدیم , که گاه خداوند برروی همین زمین برکسی

جهنم را می گشاید

وتقاص خویش را برمرگ وقتل عام دیگران ازخود او

با مرگ او پس میگیرد!

نمونه دیگر اینوع فجایع و پیش تر از آن

"هیتلر وتاریخ نفرت انگیز جنایا ت او وحکومت "و....

که با ز جز به شکست وانقراض حکومتش به جائی نرسید

* چراکه خداوند اگرچه خاموش 
است" اما برحق است " ودر زمانی که" صلاح بداند خود جوابگو "

خواهد بود.

* وقتی دیوانسالاران از نزدیکان فرمانروایان شدند دیگر
امیدی به رشد کشور نیست . 
ارد بزرگ

* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ



امروزه سردمداران ملل مختلف , وظایفی در قبال کشور ودیگر ممالک دارند

و موظفند که کارکرد وعملکرد سالیانه وبرنامه سالیانه ای
اقتصادی وسیاسی،احتماعی وفرهنگی خود را

به اتحادیه ها وکنگره های جهانی مختلف مربوط به آن بخش

خواه فرهنگی /اجتماعی باشد خواه سیاسی و....

ارائه داده وآنچه را که درکشور خود انجام داده اندو
در صورت مجلس برنامه ی خویش حاضر وفراهم ونوشته شده

ومکتوب داشته باشد

تا جوابگوی ملل دیگر نیز باشند

* فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به
گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند . 
ارد بزرگ

چراکه ترقی بشر و دانش انسانی نشان داده است ،

که حتی کندن یک درخت در افریقای جنوبی وجابجائی یک قورباغه

از محل آبزی خویش به محلی نامناسب

میتواند زنجیره غذائی دنیا را برهم بریزد

وبر دیگر ممالک نیز صدماتی از لحاظ طبیعت ایجاد کند!

برای مثال چندی پیش دراخبار نروژ اعلام نمود که
(فقط یک عدد شاه خرچنگ یا سلطان خرچنگ نروژی *)

* " ازنمونه های بزرگ خرچنگ "*
از منطقه آبگرم نروژ به منطقه سردتری نقل مکان کرده است

ودرپی علت آن
نه تنها خرچنگ مذکور را به منطقه ای که می بایست می بود,
 بازگرداندند ,

بلکه بمدتی طولانی درهمان حوالی بدنبال دیگر خرچنگها بودند

که چنانچه تعداد دیگری نیز هست آنا ن را مجدد

به جای خود انتقال دهند●●●●

از فرمانروا به خرچنگ رسیدن مطلب جالبی از آب درآمد !

ولی هدفی دراین گفتار هست که عرض میکنم !...

زمانی که جابجائی یک خرچنگ
در زنجیره غذائی آدمیان تا به این حد تاثیر داشته باشد که کشوری
مجبور به پرداخت هزینه ای هنگفت شود تا سراسر

منطقه گرم وسرد دریائی واقیانوسی را بررسی کند

مبادا یکی شده باشد دوتا یا بیشتراهمیت موضوع روشن میشود:

یک خرچنگ + زنجیره غذائی = حیات انسان وانهدام نسل انسان=

از گرسنگی در آینده ،از نداشتن یک محیط زیست مناسب

برای ادامه ی حیات و......

حال وقتی خرچنگی تا بدین حد در زندگی انسانها موثر باشد

وحتی مورچه وپشه ای که براحتی ما آنرا میان دستهای خود له میکنیم

(البته بنده اینکاررا ، هم نمیکنم تا بتوانم براحتی بگویم:
من آزارم به یک مورچه هم تابحال نرسیده
وپشه ومگسها رانیز تا جائی که بتوانم ازخانه بیرون میکنم ،
درغیر اینصورت همسرم موظف به اخراج آنان به شکل خود می باشد !
واین عین واقعیت است)!


حال چگونه میشود کشته شدگانی در سیل در زلزله وعوامل طبیعی
و کشت وکشتاری درجنگ یا در میان ملل یا اقوام یا جنگهای داخلی
واز دست رفتن انسان وانسانهائی
در سیستم زنجیره ای دنیا بی اثر باشد؟؟؟

ازاین روست
که امروزه نمیتوان نه بعنوان یک پرزیدنت نه بعنوان یک سرمایه دار
نه بعنوان یک تاجر ودارا وقدرتمندووووووووو

قاتل وستمگر بود ونیازی به پاسخ دادن نباشد چراکه اینک مردم فقیر
آن کشور نیستند که چون گذشته وبه تنهائی ودر بی زبانی
بدون رسیدن صدائی بدادخواهی به محکمه ای قربانی ظلم شده
یا حق وحقوق آنان سلب گردد

امروز" دنیا " سوال میکند!



نه فقط یک کشوربلکه تمامی کشورها تمامی مردم دنیا هستند

که میپرسند وسال میکنند :چرا وبه کدامین حق

وتاریخ نیزباقی خواهد ماند .

مانند جنایات هیتلر که سرپوشیده نماند
یا بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بدست امریکا
یا یازدهم سپتامبرفاجعه ی ساختمانهای دوقلوی آمریکا
در نیویورک (بنام= وُُرُوُد ـ تِرید . سِنتِر*)
word trade senter

که همچنان هر ساله درسالروز هر یک از آنان
مردم دنیا سر ساعت مشخصی بمدت یکدقیقه سکوت میکنند
ودرکنار آن فجایع طبیعی مثل سونامی زلزله ی بم ووووو

و یکایک فجایع تاریخ
" چه بدست طبیعت چه بدست آدمی!.

●●●● 

زخم ناباور....
دلم گرفته ...آری ...

دلم گرفته به هزار، زخم ناباور...

در این جهان،که کسی... با کسی ،برابر نیست!
هزار وزنه اگر، بر زمان بیآویزم
کسی به چشم محبت ،به دیده برتر نیست!!!
تمامِ بودن ِانسان ،به خواری ونفرت

که آنچه بجا مانده جز ،

"حقارت نیست" !
سروده ی"منم ها" تمام وکامل و تام ،

بجز سرایش "خود بینی " از حماقت نیست!!!

...کنون جماعت دنیا،چه دلخوشی دارد؟!

چودر سروده ی "تو ومن" ،

هیچ....

جز ستایش نیست!
خدای را، ستایش ،نکرده ایم وسپاس...

که از سرای خدائی

"نیازو خواهش" نیست!!!

...منو تمامی دنیا... اگر بهم ریزیم...

کسی به " خلقت وبودن" ،

نظر نخواهد کرد!

دریغ ودرد ...که این روزگار امروزی...

حکایت دردی ست

در سرای کهنه وسرد!
اول خرداد 1387 فرزانه شیدا




امروز روزگاری ست که براستی

همه برای یکی یکی برای همه

هستند واگرچه این از آنچه همه ساله درجنگها اتفاق میافتد نکاسته است
اما لااقل اینگونه نیست که صدام ها ودیگر جنایتکاران 

چون فرمانروایان پیشین
توان شانه خالی کردن از اعمال خود را داشته باشند
ودربرابر ملت وکشور خود از سوئی ودربرابر دنیا از سوئی دیگر
می باست جوابگو باشند ودرنهایت ازهمه بالاتر درپیشگاه خداوند
چراکه دیگر"هر یک نفر یک نفر است"که می بایست باشد 

واین خواست خدادرخلقت اوبوده.ووجود وحضور اونیز به حکم خداوندگار تعیین گشته استواحدی دراوج قدرت نیز

حق سلب وگرفتن زندگی اورا یا حتی ظلم
باو راندارد .
درزمانی که سازمان حمایت از حیوانات ظلم به حیوان را در
سراسر دنیا محکوم میکند
روشن است که

ظلموستم به اشرف مخلوقات به انسان صدبرابر
ارزشی بیشتر داشته باشد

وسرانجام:

تن آدمی عزیز است به جان آدمیت
نه همان لباس زیباست نشان آدمیت!

واز سوئی دیگر:

بنی آدم اعضای یکدیگرند که از افرینش زیک گوهرند
چون عضوی بدرد اورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

این است که ما دیگر

" نام " (فرمانروا*)

را هم در زمان امروزی پذیرا نیستیم
اما امید که در نامی دیگر فقط کادو پیچی وروبان آن

عوض نشده باشد
وداخل جعبه ای خالی را انتظار بکشیم 


که دردنیا اثر هرگام او وآنان
میتواند برمن تو وتمامی مردمان جهان اثری اثر گذار در نسل و
هستی وبودن انسان ها ودرحد مرگ وزندگی همگان داشته باشد
فرگرد فرمانروا را درهمینجا به اتمام میبریم

*" باامید روزگاران بهتری که

انسان"" بنام"" * نامی* انسان ""

سربلند باشد درپیشگاه خداوند

ودرنزد خودودر برابر دیگران !! "*

آمین


___**__*" بنام ِ * نامی" انسان"* !!! __**___

مکن ظلمی بیک انسان،
نه بر مرغ وُنه برحیوان
مکن از روی بدخواهی 
,دلی غمگین وسرگردان

جهان همواره "میگردد"!

تو( نیکو ) "گِـرد" دلها باش

مشو ویرانی دلها ! 

بکن ویرانه را ، عمـران!

مرنجان هردلی ازخود،

مشو دردِ دلِ ریشی

که آن دل در پریشانی ،

دهد قلب ترا سامان

مبر از خاطرت هرگز که "عمرت "درجهان فانی ستسری بالا بباید داشت ،" بنام *نامی انسان"!!!

به بدخواهی چو سر آری ،
بدی ها را بخود بینی
که دنیا ،روزگارت را ، 
دهد بر "بی کسی " فرمان !

دراین ره ، گرنمیخواهی ،

دل ِ آزرده ای باشی

مشو بر کس دلیل غم ! 

مشو جزئی ز بدخواهان

" خدا" بر" حق وانصاف " است تو" مُنصف " درجهانت باشنیارزد زندگی آن حد ، که خود خود را کنی ویران!!


فرزانه شیدا
* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .
ارد بزرگ*

فرمانروای شایسته، به فکر انتقام از مردم خویش نیست . ارد بزرگ

* فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه

خالی کنند اگر هم اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند . 
ارد بزرگ

* فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را

بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . 
ارد بزرگ*

فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از

* دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او

را نیز خواهد گرفت . 
ارد بزرگ

* به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان

تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . 
ارد بزرگ

* بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکا رآمدی

و اشتباهات خود را به مردم نسبت می دهند . 
ارد بزرگ

* پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری

نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است . 
ارد بزرگ

* میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود . ارد بزرگ


تا دیداری دوباره در فرگرد بعدی 

:بدرود 

به قلم : ــــــــــ* فرزانه شیدا/ f sheida*ــــــــــــ

farzaneh sheida

شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان ارد بزرگ








>


بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ


ـــ*ــــــــ * فرگرد انتخابات * ـــــــ*ـــ 


با سلام
دراین بخش به بررسی افکار اُرد بزرگ در باره *فرگرد انتخابات*
خواهیم پرداخت
در جهان امروز همانگونه که می دانید چه کشور پادشاهی باشد
چه جمهوری هر ۴سال یکبار انتخاباتی
جهت انتخاب رئیس جمهور
یا نخست وزیر( در کشور پادشاهی *)
بدین شکل که نخست وزیر وقت، زیر نظر پادشاه
حکومت ان کشور را اداره می کند*)،صورت می گیرد

که در طی آن تعدادی به نمایندگی در این انتخابات :" کاندیدا " شده
وخود را بعنوان نماینده درانتخابات معرفی میکنند
ومردم نیز از طریق رسانه ها وبا تبلیغات رسانه ای
وحزبی آن" کاندیدا یا نماینده"بااو وشرایط وتحصیلات
وعقاید سیاسی /اجتماعی /فرهنگی... او آشنا می شوند

ومسلم است که تنها کسانی میتوانند دراین انتخابات تقاضای نمایندگی
نمایند که شرایط لازم برای اداره کشور در زمینه های مختلف سیاسی را
دارا باشندوبر طبق قانون اساسی همان کشور وهمچنین
بر اساس دموکراسی ،این انتخاب صورت می گیرد.

و این مطلب کاملا مشخص است که مردم دردرجه ی اول،
زمانی که در انتخاباتی شرکت می کنند جز نیک بختی وصلاح خود
وجامعه ی خود به چیز دیگری اندیشه نمی کند.
در کل همانگونه که در" فرگرد فرمانروا " نیز اشاره شد

انتخاب یک فرد بعنوان سردمدار ورئیس جمهور و نخست وزیر
نه تنها در سرنوشت دولت وملت آن کشور سهمی به سزا را بازی می کند
بلکه دیگر کشورهای جهان نیز گام به گام مراحل کاندیداتوری (نمایندگی )
تا انجام انتخابات ومنتخب شدن یک فرد را دنبال میکنند وتفاوتی نمی کند


که آن کشور از کدامین قاره دنیا یا تا چه حدودی کشور مذکور

فقیر یا داراست ویا چگونه درامر کشوری , کشور خود را اداره می نماید.


چرا که برای مثال اگر این کشور درمیان جنگلهای آمازون نیز قرار

داشته باشد وهمچنان درآن آدمخواری نیز رواج داشته باشد آنگاه

دیگرکشورهای دنیا، بی خبر نمانند که چند دیگ دیزی آدم روزانه بار

گذاشته شده است تاسرشماری جهانی در آمارگیری سالیانه

ودرتاریخ اشتباه نشود!!! ودرعین حال از چگونگی

وضع دیگر کشورها بی خبر نمانند.!


(البته این مثال تنها جنبه مزاح داشته وهدف از آن جلوگیری
از خمیازه های شما در طی خواندن این مطالب بود
وگرنه درکل مردم آدمخوار از انتخابات چیزی نمی دانند!
ما هم از آنها ومزه دیزی های آنان بی خبریم !)


... بهر شکل ، اثر انتخاب یک فرد در یک جامعه بر دیگر
جوامع وملل دنیا ،تاثیر گذار خواهد بود وبمانند همان زنجیره غذائی
را می ماند که در" فرگرد فرمانروا" بر آن اشاره شد بدین معنی که
زنجیره ی " اعمال سیاسی -اجتماعی
وهمچنین نگاهداری و رسیدگی کشوری / قانونی / دولتی
هر رئیس جمهور وقت یا نخست وزیر نیز در کلِ ماهیت جهانی
اثری به سزا دارد

*انتخابات ومنتخب شدن ریاست جمهوری و یا نخست وزیر در هر کشوری
سرنوشت ساز کشور ملت وحتی دیگر کشورهای دنیاست ،
انتخابات مکان شعبده بازی دیوان سالاران نیست ! . 
ارد بزرگ*

از اینرو نه تنها دست مردم می بایست درانتخاب آزاد باز
گذاشته شود
بلکه انتخابات می بایست " صددرصد آگاهانه"
صورت گرفته شود
ومردم با شناسائی کامل " نماینده وکاندیدا " ی خود ،
اقدام به انجام اینکار کنند

چراکه هر آنچه پس از انتخابات انجام شود وبدست هر رئیس جمهور
ونخست وزیری که باشد،" نتیجه ی این و آن انتخاب"
" درروال زندگی مردم در کشور ودر دنیا نیز،به مرور زمان
مشاهده خواهد شد.
واگر نماینده ای به راستی وطن پرست،
وخواهان صلاح جامعه ی خود باشد ،

تنها زمانی اقدام به تقاضای نمایندگی میکند که اطمینان
کامل داشته باشد که قادر به گرداندن چرخه ی سیاسی یک کشور هست و
صلاحیت لازم در این امور را نیز دارد.

و لذا خود نیز می بایست اولین کسی باشد
که خواهان انتخابات آزاد است
چراکه چنانچه یک نماینده خود با آزادی انتخابات "مخالف "باشد

خود نیزنماینده این خواهد بود
در هیچ زمینه ای نیز آزادی در آن کشور برقرار نخواهد بود .


چون در " ساده ترین شکل آزادی "

(مخالفت ) خویش را نشان داده است

ودرنتیجه صلاحیت لازم جهت کاندیدائی یا حتی انتخاب شدن بعنوان

سردمدار یک کشور را ندارد.


بسیار دیده ایم که درانتخاب ریاست جمهوری در آمریکا پیش یا

پس از آن افرادی چون "کارتر" چگونه پرونده فساد آنان

بارها وبارها

باز وگشوده شد است وتا زمانی که بر این مقام بوده ا ند

آنرا ,هرچه که بود, انکار نموده وپس از
اینکه دوره انتخاباتی ۴ ساله ی آنان به پایان رسید اعتراف به
خطاهای خود نمودند
 ! یادربرنامه های تلوزیونیوزرای دیگر .وهمکاران ونزدیکان او

به افشاگری واقعیتها دست زده اند.

یکی از این نمونه ها رابطه او با زن جوانی بود که شکایت کرده و
حتی همسر کارترخانم کارتر نیز در طرفداری از او
در رسانا ها اعلام کرد

که اعتماد کامل به همسر خود دارد وبعد از
گذشت دوره ی ریاست جمهوری او

وپس از سالها که خبرنگاران ومنتقدان سیاسی
بطور مداوم این پرونده را می گشودند ،سرانجام اعتراف به خطای
خود نموده واقرار کرد که چنین چیزی بوده است

وشکایت خانم مورد نظر بر اساس حقیقت انجام شده است.

در واقع میشود گفت که درخفا ودر پشت صحنه
همچنان وهمواره سیاستمداران بزرگ دنیا

چون فرمانروایان پیشین همچنان در زمان قدرت خود
" اما بانوعی امروزی تر "به همان اعمال گذشته ادامه میدهند.

وتاسف دراین است که انسان با " بدست آوردن قدرت "
معمولا تغییر شخصیت داده و براحتی اسیر وسوسه های
" قدرت " میگردد.

وکمتر کسی در طی قرون برجا مانده که در پشت نقاب خیرخواهی های
بظاهر ملی خود, براستی حتی اگردر گذشته نیز انسان خوبی بود
همچنان قلب انسانی ومعرفت فضیلتی خود را بعنوان یک
انسان درستکارحفظ نماید

واینگونه "خود باختن "ها متاسفانه تا
بدانجا میرسد که طعم قدرت ازهمه چیز دردنیا نیز

شیرین تر می نماید !...

و گذشتن از این لذت براحتی بر همگان مقدور نیست.
ودراین میان آنان که همچنان درستی وپاکدامنی وصداقت ووطن پرستی
واحساس ملیو خوب خود به کشور ومملکت و ملت حفط مینماید

هرگز دلیلی بر این نمی بیند که مشکلی با افشا شدن وبیرون آمدن
حقایق زندگی سیاسی /اجتماعی خود
در دوره ی انتخابات یا پس از آن داشته باشد وبا خیال راحت ووجدان آسوده
از معرفی خود وسرگذشت واعمالنامنه ی زندگی خود
افتخار نیز کرده وخوشحال نیز خواهند شد.

کمااینکه در ضرب المثلی از قدیم گفته اند:

" طلا که پاک است چه منتش به خاک است "!

وآنکه بر خود شک ندارد واهمه ا ی نیز نخواهد داشت
که درطی جریانات سیاسی دوره انتخاباتی

" آنچه هست وآنکه هست "

برای اطلاع عموم در دسترس همگان قرار گیرد.

زیراکه معمولا در طی دوره ی پیش از شروع انتخابات
تمامی شجرنامه ی اعمال وزندگینامه فرد را جستجو میکنند

تا بهترین اگاهی را برای انتخاب بهترین نماینده

در اختیار مردم قرار دهند ،

در نتیجه نماینده موظف است تمامی آنچه را که در زندگی او
اعم از اعمال واخلاقیات وتحصیلات که براو گذشته

یاانجام داده است
بدون کم وکاستی در اختیار یک انتخابات آزاد قرار داده
واجازه خواهد داد
که مردم اورا دقیقا باتمامی افکار واندیشه ها واعمال
سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی و....
او بشناسند تا بهتر بتوانند کاندیدای محبوب خود

را انتخاب نمایند

*امروزه ، انتخابات آزاد تنها راهکار ادامه زندگی سیاسی

فرمانروایان است . 
ارد بزرگ

درعین حال درتمامی کشورهای جهان این امری عادیست که
حزب های مختلفی بانامهای راستی /چپی /کارگر ودیگر نامها
وحزبها ...

در انتخاباتی آزاد شرکت کنند

که در اروپا این" احزاب" را "پارتی "های سیاسی میخوانند

که درمجلس وقت کشوری خود
و درهر کشور ,ازهمه ی این گروهک ها نیز تعدادی

حضور دارند.

و درصورت انتخاب شدن هر یک ازاینها دیگر حزبها نیز
دریک قانون دموکراسی که جز اساس نامه قانون آن کشور است
" نمایندگانی"نیز در مجلس آن کشور به طرفداری از حزب خود
ومردمان موافق باخود ,در مجلس

ودر آینده ی سیاسی آن کشور حضور خواهند داشت.


* انتخابات نیاز به هنجاری خردمندانه دارد خردی که باور
همه نخبگان آزاد اندیش کشور باشد . 
ارد بزرگ

تنها در این میان مثلا زمانی که یک حزب انتخاب میشود
( که خود نامی برا آن می گذارم
تا در سخن , آزادی گفتار بهتر وبیشتری داشته باشم*)... :

برای مثال اگر سه حزب داشته باشیم با نامهای

۱/حزب سنجاقک

۲/حزب پروانه

و
۳/حزب گنجشک


حال اگر حزب پروانه در این انتخابات به تعداد رای مردمی انتخاب شد
آنگا ه از حزب سنجاقک و گنجشک
نیز نمایندگانی به نمایندگی از مردم در مجلس ان کشور

انتخاب می شوند

اما حق تقدم وزرای مجلس" پروانه"
بیشتر خواهد بودکه " شاه پروانه ی اصلی"
انتخابات شناخته وانتخاب شده است

تا " برای مثال " حزب پروانه " ده نفر یا اعضای بیشتری را "

در مجلس وقت , معرفی می نماید
دیگر حزبها مثلا 
هریک ۵ نفر را به نمایندگی از حزب خود

به مجلس معرفی می نمایند.

وحزب پروانه منتخب شده ,

اجازه انتخاب دیگر پروانه های منتخب خود را پس از انتخابات
در طی برگزاری برنامه ای دولتی درمجلس
انتخاب ومعرفی خواهد نمود .

واین قانون تنها برای این است که
حزبها ی منتخب مردمی,
 همگی نقشی در سیاست ملی آن کشور
را دارا بوده و" نظرات مردمی همگان "

(به نسبت رای کل مردم )
درآن کشور برای انجام امور سیاسی و...

بدرستی اعمال شده و انجام گیرد.

واین حقیّ مردمی براساس دمکراسی داخلی و جهانی ست که به
ملت آن کشور تعلق دارد .

* دیوان سالاران بر این باور نباشند که انتخابات حقی است که
آنها به مردم می دهند ! . 
ارد بزرگ*

کما اینکه اُرد بزرگ نیز درگفتارهای بسیار میفرمایند:

*انتخابات آزاد ، دشمن هیچ یک از باورهای توده مردم نیست . 
ارد بزرگ

* انتخابات درست و سازنده ، ناجی کشور و نادیده گرفتن آن
، پگاه رستاخیزی هولناک است . 
ارد بزرگ*


کشوری که گروه های هدفمند سیاسی انتخابات
ندارد هر روز بیشتر به پستی می گراید . 
ارد بزرگ

تکرار وبازگوئی

" تعریف قانون انتخابات" در زمان کنونی

امروزه شاید باید ، بیشتر درمدارس ,آموزش داده شود

چرا که در حال حاضر

تمامی مردم در کل ملل دنیا

با قوانین انتخاباتی آشنائی کامل دارند.

در اروپا وامریکا نیزدر طی انتخابات معمولا حزب ها ی دولتی،
تبلیغاتی وسیع راراه اندازی میکنند ومبالغ هنگفتی نیز خرج آن میشود
و دراین میانه خبرنگار ونویسندگان
کشوری نیز تمامی هّم وغم خود را برروی این متمرکز میکنند
که آنچه ضروریست به مردم وملت اطلاع رسانی شود ,

حتی دراین میان عده ای در قالب طنز وکاریکاتور از
نمایندگان انتقاد ویا به دست انداختن کاندیدا ونماینده ای
دیگری می پردازند که او را لایق این انتخابات نمیداند
یا اینکه خود مخالف او وحزب اوهستند.

واین کاملا عادی ومعموللیست وپس ازانتخابات

نیز بسیار پیش آمده ومیآید که " نویسندگان طنز نویس که در
قالب طنز معمولا به بازگوئی دردهای جامعه وحقایق کشوری مشغولند"

ب طور هفتگی وحتی روزانه
کاریکاتورها وطنز هائی برای مثال برای
پرزیدنت امروزی امریکا
" اوباما " کشیده وبه دست نشر روزانه ای

در روزنامه بسپارند واینگونه اعمال
نه تنها از جانب دیگران با برخوردی
نامناسب روبرو نخواهد شد بلکه
حتی بعضی از" پرزیدنت ها "و

"رئیس جمهوری وقت" و حتی " وزرای مملکتی" نیز
چه در بازی انتخاباتی چه بعد از آن هرچه برای خود او
کشیده یا نوشته باشد و

بعنوان هرچه هست را خوب وبد بعنوان

خاطره ی دوران کاری خود جمع آوری کرده وبیادگار

نگاه میدارند.

در امریکا برنامه ای در تلوزیون بصورت هفتگی پخش میشود
بنام (۶۰ دقیقه /سیکستی مینوت*)که این برنامه درکل یک برنامه ی کاملا سیاسی ست
که به اخبار روز جهان میپردازد وبدون هیچگونه ممانعت ملی
دولتی /کشوری یا حتی جهانی

وبدون مخالفتی از سوی جهانیان با هریک از افراد سیاسی

که خود صلاح بداند در هرکجای دنیا
هم که باشد بصورت شفاف وبقولی رک وپوست کنده
حرف زده مصاحبه میکند و شخص مصاحبه شونده هم
موظف است که به تمامی سوالات پاسخ دهد. که برنامه ای بسیار دیدنیست

وچه مچ ها که در این میان سیاستمداران در این برنامه

گشوده نمیشود!

== درد عــالـــم ==:

درد عالم را چه سـودی ناله ها

گـــفتن شــــعری بیــاد لاله ها

زین میان کی بر قلم پرواز بود؟!

آنهمه حرف وسخن در راز بود!

کـــس توان گفــــتنی هرگز نیافت

عمر کودک ره به مرگی میشتافت

ای که باخـــود ناله ها را میکشی

قــلب خود را در غم دل میکُشی

درقفـــس چـــیدند بال مــرغ را

وای بر پرواز او... در این سرا !!!

در جـــهانی که بپای درد ودلچ

یده شد بال وپری، گشتم خجل !

دیــگر آخر درکـدامـــین دفتر ی

باز گردانم دگــــر بال وپری؟ !

با دلم گفــــتم دلا خــاموش باش

تا توانی در سکوتی گوش باش

پندها دادن ، نشــد درمان درد

این جــهان افتاده در اقلیم سرد

کس به کس کی اعتنائی می کند؟

یا "شکایت از جدائی می کند"!!

*(بشنو از نی) چون حکایت میکند

" او" فقط اینجا شکایت می کند!!

قلب ِ انسانی ، دگر غمخوار نیست

جز به سودی با دل ما یار نیست

ازچه باخود می کشی این سینه را

تاکجا غم میخوری دل ! تاکجا؟ !

بس کن این افسانه ها را بعد ازاین

زندگی با چشم این مردم ببین!

چون کسی غمخواری قلبی نکرد

ای دریغا دل کشد همواره درد

قلب من آرام باش وبس خموش

تا توانی خود دراین عالم بکوش

تا توانی خود دراین عالم بکوش

شنبه 4 خرداد 1387*

فرزانه شیدا/ f sheida*

توضیح بیشتری که درمورد این
*(سیکستی مینوت * یا برنامه شصت دقیقه باشما*)

میتوانم بدهم
این است که پروگرام یا برنامه هفتگی یکی از ان برنامه های

جنجالی ست که هربار با شخص مهمی که مورد بحث
جامعه ی روز است
صورت میگیرد ودقیقا در طی ۶۰دقیقه از مطالب گوناگونی نیز
سخن به میان میاید وسه نفر از
بهترین مجریان امریکا که یکی از انان خانم هست
دراین برنامه
طی شصت دقیقه به بررسی بسیاری از مطالب
روز بطوری کوتاه مدت اما کامل و جامع
میپردازند
وحتی درانتهای متن اقای مسنی هست که به مرفعی
کالاهای روز امریکا میپردازد وبا شکلی طنز گونه
نمونه های مشابه را باهم مقایسه
وا زلحاظ قیمت ومرغوبت درصورتی که ناسب واستاندارد نباشد
ابروی شرکت وکارخانه ی
تولید کننده وصادرکننده را نیز میبرد
ودراین برنامه به هیچ وجه شما کمترین ممانعتی
در گویا بودن ویا حتی تعارف کردن ودلسوزی و مراعاتی در
سخنان آنان نخواهید دید
گویا که این افراد درپشت این دوربین فیلمبرداری
ودر روی( ایر= درحال پخش مستقیم در تلوزیون*)

که بصورت پخش زنده برنامه ی (سیکستی مینوت*)
یا ۶۰ همان دقیقه انجام میشود اینان
خدای صحنه ی برنامه ی خود هستند.

درواقع
این یکی از آن برنامه هائی ست که من کمتر
آنرا ازدست میدهم وبا اشتیاق کامل نیز آنرا نگاه میکنم چون صرفنظر
از اگاهی هائی که درمورد کشورهای مختلف درآن میشود
وبرنامه دقیقا به انچه همان ماه وهفته وروز پیش آمده
میپردازد بلکه
طرز سخن وکلام آنان درعین اینکه
بسیار جدیست گاه سرشار از حالت طنز گونه ایست
که دیدن چهرهی مخاطب ومصاحبه شونده در آن
موقعیت بسیار دیدنیست وشنیدن پاشخ های آنان نیز
خود لطف دیگری دارد
معمولا اگر یکی از کشانی که باو از طرف برنامه شصت دقیقه
پیشنهاد مصاحبه داده شود واو قبول نکند
درواقع آبروی اورا در برنامه بعدی خواهند برد وحتی
نشان خواهند داد که چگونه بااوتماس تلفنی گرفته یا
حتی تا دم خانه ی او رفته اند واو راضی به قبول
وشرکت دراین مصاحبه نشده است
بقولی قدرت این برنامه بحدی ست که کسی جرات اینرا بخود نمیدهد کهبا
مصاحبهی انان مخالفت کند واینکه در پشت صحنه ی این برنامه
قدرتی دولتی قرار داردکه از سوی دولت آزاد
حمایت میشود شکی نیست
واین افراد بطور کامل مصونیت جانی از سوی
دولت ودیگران را دارا هستند
وحتی کل اروپا نیز
حمایت ازاین گروه را بعهده دارند ومراقب انان
هستند همین سبب میشود که مدیریت ومجریان این برنامه با
امنیت خاطر واعتماد بنفسی قوی
که پشتوانه آن ملت هاست به کار خویش
با جدیت کامل ادامه دهند .
درکل کشوری ودولتی که قانونی ازاد دارد

اینگونه مسائل را نیز براحتی
در کنار برنامه ی روزانه ی خود داشته
وکمترین اهمیتی نیز به ان نمیدهد.درنتیجه کسی درقبال دولت وقانون
کشور خود احساسی نداردجز اینکه او فردی مسئول وموظف است
که میبایست
ازهمه انچه درکشورش میگذرد خبر داشته باشد
حتی اگر یک
شهروندمعمولی وعامی باشد که حتی تحصیلات بالائی ندارد
ویا حتی دریکی از ساکت ترین
وکم جمعیت ترین محل درکشور خود زندگی کند
درواقع این نوعی احساس ملی ووظیفه ملی محسوب میشود
که همگان در جامعه ای ازاد می بایت
اخبار روز کشوری خود را درهمه ی زمینه هائی
که به زندگی افراد آن جامعه مربوط میشود بطور روزانه
پیگیری کرده وخود را موظف به انجام وظایف
شهروندی میداند
کمااینکه درهمین نروز وقتی سوار مترو اتوبوس قطار شهری میشوید
میبیند همگی روزنامه های مختلف صبح ووروز
را دردست داشته
ودرحال مطالعه هستند ونه تنها کسی به کسی نگاه نمیکند
بلکه هیچکش اصلا جز روزنامه ی خود وقت نگاه کردن به
چیز دیگری را ندارد و
خواندن روزنامه را نیز از زمان دبستان به مردم این
مملکت آموزش میدهند
وحتی در برنامه هفتگی مدارس یا ماهانه مدارس است
که یکی از تکالیف خواندن روزمنامه یمثلا همان روز باشد
وفردا به معلم پاسخگو باشند که سطح آن در مراحل دبستان
تا پایان دیپلم متغیر وبراساس سن دانش اموز دبستانی،
یا نوجوان و در سطح بالاتر دانشجو می باشد
وحتی داشتن این اگاهی از اخبار را نیز جز وظایف فردی خود میدانند
چرا که معتقد است ان کس که بر راس قدرت کشور
او قرار دارد بیش از هرکس دیگری
درقبال خوب وبد زندگی او موظف ومسئول است
در نتیجه هیچگونه احساس بالا پائین تر بودنی

بین خود واو احساس نمیکند
وحتی درنروژ با گادشاه برای رنگ کردن قصر او
مخالفتهای ازسوی مردم صورت گرفت که همانگونه که ما از
جیب خود باید نمای داخل وبیرون خانه ی خود را
رنگ کنیم پادشاه مانیز دارد حقوق پادشاهی میگیرد باید ازجیب خود
کاخ خود را رنگ بزند وحق استفاده از بیت المال را که حق
فقرا ورسیدگی به منافع آنان است وپرداخت مخارج
راه و جاده سازی وشهرسازی و آب وبرق.......
و خدا داند چه!!! درنتیجه این صدر نشینان دولتتند که
روزانه جوابگو ی دائمی به مردم هستند:
با چنین شمشیر دولت ، تو زبون مانی چرا؟
گوهری باشی واز سنگی فرومانی چرا
می کشد هر " کرکسی" احزاب را هرجانبی
چون نه مرداری تو بلک باز جانانی چراسد
دیده ات را چون نظر از دیده ی باقی رسید
دیده ات شرمین شود از دیده ی فانی چرا!؟...

کلیات: شمش تبریزی
انتخابات پرشگاه سیاسیون برای رسیدن به دستگاه دیوانی
نیست اینجا خواست توده آدمیان برای درمان ناراستی هاست

کوچک کنندگان دایره انتخابات ، با بن و ریشه آن دشمن اند . ارد بزرگ

آدمیانی که انتخابات نیک را بی ارزش می انگارند و آنانی که دانسته
در بازی انتخابات نادرست رای می دهند هر دو به یک اندازه به
سرزمین خویش پشت کرده اند . 
ارد بزرگ

فکر می کنم دراین فرگرد نیز درحد مناسب وکافی
درلابلای نوشتار خود مطالب ارزشمند
ارد بزرگ را گشوده وبه تفسیر ان از دیدگاه خود بحد کافی
پرداخته باشم لذا سخن کوتاه می کنیم
وفرگرد انتخابات را نیز

درهمین جا به پایان می بریم

تا دیداری دوباره در فرگرد بعدی : بـدرود

به قلم : ــــــــــ* فرزانه شیدا/ f sheida*ــــــــــــ

farzaneh sheida




فر گردهای برآزندگان ، اسطوره و کودک از کتاب بعد سوم آرمان نامه

>


بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ
ـــــــــــ* فرگر د برآزندگان* ــــــــــــ

(( زندگی چیست نمی دانم من

من فقط میدانم زندگی سهم من از بودنم است ))

(* شاعر: مهدی مقدسی- از سایت شعرنو*)


با سلا م


دراین بخش از فرگرد های ارد بزرگ در فرگرد برازندگان

اولین سوالی که دراولین قدم , فکر را مشغول میکند , این خواهد بود

که "برآزندگان " چه کسانی , ممکن است باشند.

از دیدگاه من برآزندگان افرادی هستند که در صحنه ی زندگی

سازنده ومهیا کننده ی زندگی بهتر برای مردم می باشند .

میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است . ارد بزرگ

این گروه شامل : بزرگان : اندیشمندان ، کاشفان ومخترعین،

واستادان وعُلمای هرگونه دانش علم وپیشه وصنعت ..... می باشند

و اینگونه افراد نیز چون فرگرد "مردان وزنان کهن"

انسان هائی از میان خود ما هستند

تفاوت" برآزندگان " این است که اینان در زندگی خود

چه به فقر باشد چه به ثروت , هرگز هیچ چیز را مانع یادگیری خود نمیدانند

وبسیار نیز کنجکاوند


این گروه همواره دانشی بیشتر از یک یا دودانش را در زندگی خود دنبال میکنند

علاقمندی های متنوعی دارند ، بموقع وبی موقع از هر گونه تفریحاتی که در آن شور

وانرژی وجودداشته باشد یا بگونه ای کنجکاوی وهیجانات درونی آنان را ارضا کند ،

بهره مند میگردند

و باوجود آن که ، درحین کار بسیارانسانهائی جدی وبا پشتکار

هستند ،اکثرا انسانهای شوخ طبعی با "ظرافتهای دیدی وچشمی" درنگاه هستند

و عمق مسائل را بگونه ای نگریسته و دنبال میکنند که " خود " به آن علاقمندند .

شکل دیدگاه آنان معمولا با مردم عادی متفاوت است

برای مثال:

از آنجا که " زاویه ی دید " اینگونه افراد بدرون وبه علاقمندی های آنان باز میگردد ،

لذا ممکن است همزمان با یک فرد عادی به یک منظره از طبیعت نگریسته ،

اما درزمانی که فرد عادی ، آب و رودخانه وآسمان وزمین را نظاره میکند

واز آن لذت میبرد، نگاه فرد برآزنده در کنار دیدن تمامی اینها

" بیشتر متوجه ی جزئیاتی ست که مورد علاقه ی اوست"!


* کجاست سینه کش کوهستان سرد و بلندی که گامهای

برآزندگان را بر تن خویش به یادگار نداشته باشد ؟ . ارد بزرگ

وممکن است دراین میان بطور مثال:

درهرنگاه بر زمینِ کنار رودخانه به سنگهای متفاوتی که برای مثال در آن

ذرات شیشه برق میزند یا رنگهایش در هر گوشه متفاوت است نیز دقت کرده

حتی به جمع آوری وبازی با آن بپردازد ، یا به امواج دریا

خیره شده اما در ذهن خود به "شدت بادی که در حال وزش است "

تفکر کرده و باخودبیاندیشد که چقدر میزان شدت باد می بایست

قوی باشد تا این امواج با سرعت بیشتری ، به ساحل برسد

وهمواره دردرون ذهن واندیشه واحساس وافکارخود درحال

تحقیق وبررسی همه چیزهستند:

* برآزنده نمی گوید کیست ! او می گوید چیستی ؟

و از چیستت تو را به آسمانها می کشاند . * ارد بزرگ

ایشان گوئی در تمامی مدت زندگی خود،

خود را در اسارت سوالات خویش می بینند ونیازمند آن هستند

که برای خودوافکار خود جوابی پیدا کرده علل ودلایل همه ی آنچه

مورد علاقه آنهاست را جستجو کرده وتا حدامکان در مدت حیاط خود

بدنبال این هستند که هرچیز را تغییر داده واز آن چه خود وچه دیگران

به بهترین شکل ممکن استفاده کنند :


هرگز دل من زعلم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد ودوسال فکر کردم شب وروز

(""معلومم نشد " که هیچ معلوم نشد!!*)

** خیام**

ودرکنار این خصایص اخلاقی نیزدرحرفه وکار و سرگرمی ها ،

چنانچه حرفه ی اولیه آنان " رشته وعلومی خاص و مشخص شده "

باشد ، تفکر آنا ن بمانند اندیشمندی چون " شوپنهاور "که خود یکی از

این افراد است اینگونه است که " خود او" میگوید:

اگر ما چیزی را می خواهیم, برای آن نیست که دلیلی بر آن پیدا کرده ایم

بلکه چون آن را می خواهیم, برایش دلیل پیدا می کنیم.* شوپنهاور

اما همواره " دیگر رشته های زندگی "را نیز پیگیری کرده وهمیشه با

علاقمندی کامل آنچه را که در جستجوی آن هستند و پیدا کرده وهرروزه

بر علم خویش میآفزایند ،

ودرعین حال هیچ چیزی را مانع از فعالیت خود نمیدانند خواه روانی وروحی باشد

خواه کمبودها جسمی و یا حتی آلام ودردها ومشکلات جسمی دیگر.... 

درواقع هریک ازاینها مزید برعلت شده تا بیشتر درپی رفع آن باشند

وچاره راهی بیابند

درهر دشتی که لاله زاری بوده ست

از سرخی خون شهریاری بوده ست

هرشاخ بنفشه کز زمین میروید

خالی ست که بر رخ نگاری بوده ست

(خیام*)

برآزندگان ( زمانی هم که ، مخالفت اطرافیان و ناسازگاری وحتی تمسخرهم کیشان

وهم مسلکان وحتی نزدیکان خود* را نسبت به علاقمندی ها یا اموری که درحال

انجام آن هستند، ببینند ، بی هیچ واکنشی در دنیای خود، بکار خویش میپردازند

وهیچ یک ازاین عوامل،قادر نیست" توجه وعلاقه " وحتی "مشغولیت ذهنی وفکری "

آنان را از آنچه بدان مشغولند ،وا داشته یا آنرا کمتر کرده و ازبین ببرد.)

 اسارت

" اسارت " قصه ی زندان شدن نیست
گهی ، در اوج ِ آزادی اسیری
نه دیواری ، ز سنگ است و نه شیشه
ولی در" اندرون" ، پابند و گیری
" رهائی" ، هـمچو برگی در خزانی
ولی " سرگشته" د ر راه ُو مـسیری
ترا بادی برد هر سـو که خـواهد
نمی بینی ، کسـی دستش بگـیری
"اسارت قصه ی زندان شدن نیست"
اسـیری گر غــم ِ دنیا ، پذیری
دل و روحـت ، رهـا باید ز غــم کرد
نمی خـو اهی ا ـگر، از غـم ، بمیری
دلِ ِ آزاده ، آزاد ِ جـــهان اسـت
تو خود، از رنج این " غـمخانه" ، سیری
بـکوش امروز وُ بـگذ ر از گذشـته
که " شـادان دل" شـوی در روز پیری
و گرنه ، با غــم وُ رنــج ِ گذشـته
به هـر ، راهـی روی ، سـودی نگـیری

فرزانه شیدا - f sheida

****

اینان هرگزدر زندگی قادر نیستند در گوشه ای نشسته
وناظر گذرزندگی خود یا زندگی دیگران باشند
وحتی درحالت نشسته وآرام نیز
دردرون با " افکار پرهیجان یا سازنده یا جستجوگر خویش" مشغولند .

ــــــــ● ــــــ* میخواهم آرام بگیرم*ـــــــ● ـــــــــ

دراعماق کهکشان ...دراعماق دریا
در اعماق زمین نگریسته ام
امشب مرا "عمق دل" آشفته کرده است!
می بینم که در عمیق ترین لایه های قلبم
در سرخ ترین طپشهای دل
در شریان رود درون رگهایم
جنبش دیگری ست..با بیقراری وبی صبری!
بخود میگویم:آرام قلب من!
" دویدن" هرگز،
چه در عمق دل چه برروی زمین
جز طپیدنهای بیهوده نبوده است!
میخواهم پس اراین آرام وقدم زنان
راهی شوم!
از دویدنهای بیهوده وعاصی به جان آمده ام
ضربانهای تند قلبم مرا کلافه میکند
مرا کلافه کرده است!
کافی ست مرا...کافی
میخواهم آرامی بگیرم!
میخواهم " عصر دویدن"
را برای "دوندگان " دنیا ، وا گذارم
نمیخواهم " دونده ای " باشم
باشماره ای برسینه...در آرزوی " خط پایان "!
...وبردن " جام " که بی هیچ نگاه
به پیرامون خویش
تنها میدوید ...میدوید...میدوید!
و" حرمت جاده " را نیز نگاه نمیداشت!
من پایان نمی خواهم!
من در خط شروع ایستاده ام
هرکس میخواهد بدود...بگذار بدود!
من تنها زمانی خواهم رفت...که بدانم ....
بیهوده نیست!
"بُردن با تعجیل" لطفی ندارد مرا!
میخواهم ارام ، ازخط کشی ها عبور کنم
میخواهم در پارکینگ های زندگی
هرجا " جائی بود" پارک کنم!
میخوام"عبور" معنائی داشته باشد
"سفر" لطفی..،.."گذر" ارزشی!
میخواهم "بدون جام طلائی " برنده بودن
درعبوری آرام....پس از پارک اندیشه هایم
قدمی داشته باشم ...درطبیعت خداوند ... در راه ها !
دیگر ازچکش "طپش"برروی قلبم
به جان آمده ام!
میخواهم طپش قلبم
نوازشی بر روحم باشد
از شدت ارامش!
میخواهم ارام بگیرم...میخواهم
"بی تعجیل" زنده باشم
بدون دلهره زندگی کنم
ارام درگذر باشم...ارام در گذر!
میخواهم...آنگاه که مرا می بینی
تو نیز آرام بگیری!
ایدل...زین پس زندگی را
" آرام " زندگی کن ...دویدن کافی ست!
آرام بگیر ایدل آرام!

۲۳ تیرماه ۱۳۸۲/۲۰۰۳
فرزانه شیدا - f sheida


ازاینروست که برای برازندگان همیشه" خلوت وتنهائی ولحظات باخود بودن
(" بهترین وامن ترین مکان برای" افکار و اجرای خلاقیت های " )
 آنان است

 میگویند

میگویند...آری... بدون تردید میگویند
دو با دو میشود چهار!
دل ِمن" حساب وکتاب " نمیخواهد
" آمار" برایش مگیر
" سرشماری" نمیخواهم!
" محاسبه ی انسانها " ، درهرکجای دنیا که باشند
همیشه ، کسل کننده بوده است
نه فقط برای من ...برای مردم نیز!
بگذارید بجای " سرشمردن ها"
دلها را بشماریم
تعداد جمعیت کشور " ایکس /X "
میشود: یک ملیون " دل"
عاشقان را باید
به تولید دلهای کوچک، تشویق کنیم
تا تعداد عاشقان، با کمبود نسل مواجه نشود!
زیرا که نسل عاشقان ،رو به انقراض است!
....
آری...دنیا چنین زیباست
اگر شمارش دلها و عاشقان را شماره کنیم
دنیا آخر.... نیازمند عاشقان است
آری...دنیا اینچنین زیباست!

۲۴تیرماه ۱۳۸۲ فرزانه شیدا / f sheida
Farzaneh Sheida

و همچنین " قوه ای محرکه ای" که دروجود ایشان، آنان را وادار میکند,

که هرگز قادر نباشند لحظاتی را در بیهود گی سرکرده وبه اتلاف وقت بپردازند
وحتی سرگرمیهای آنان نیز بگونه ای هدفمند است وبطور مداوم به کاری وچیزی

مشغولند ،چه با افکار خود چه با سرگرمی ها چه باانجام اموری که برای آنها مهم وضروری

بشمار میرود

درواقع برای این افراد همیشه همه چیز مهم یا جدی ستوحتی درحین شوخی ومزاح ،هم " هدف وفکر وریشه ای " در اعمال وسخنان آنان

موجود است، چراکه دردرون , همیشه درحال فکرکردن هستند
_____________________

* برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟ ارد بزرگ

از دیگر*" اشارات ونشانه های موجود در روحیه این افراد" :

* دیدگاهی ست طنز گونه به امور جاری زندگی وهمچنین دیدی انتقادگرانه
که ظرافتهای خاص خود را داراست ودرواقع اگر چنین
 
" نگاه و طرزفکری "را دراختیار نداشتند با دیگر مردم هیچگونه تفاوتی نمیکردند وتمایز آنان دقیقا
درهمین مرحله آشکار میشود که : برای آنان

"هیچ چیز (همانگونه که هست*) ،نیست "!

یعنی آنان بدنبال دلایل همه چیز هستند و سوالات آنان در" چراها وبرای چه" خلاصه میگردد

* برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ! تا کدام فرزند برداشت کند ؟... ارد بزرگ

ذهنیت وتفکر ونوع نگاه اینان همراه با " هوش سرشار این گروه "
هرگز در" خویش درونی آنان " ودر وجود درونی وروح وفکر
واندیشه های این افراد،آرام نمیگیرد

ودرخواست ومیل درونی وباطنی آنان چون "محرکه ای که همیشه درجریان"باشد وبمانند برقی که همواره " کلید روشن شدن " آنان زده شده باشد

یا متصل باشد و بمانند اینکه همیشه
دوشاخه ی متصل به برق بوده باشند همواره ،
درجریان زندگی ِ"زنده و مانا "، فعال هستند

* برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آیندگان است . ارد بزرگ

 شب وعشقپریشان بود...
چون بادهای آشفته ی بیقرار
عصیان داشت...
چون تلاطم موج های دریای طوفانی....
بیقرار بود
چون سرگشته موجی بی ساحل
.... و نگاهش ،جوشش چشمه های درد را
از عمق خموش سینه ی خویش...
به فریاد آگهی میداد!
آفتاب وجودش ...در جنگلهای دوردست
و درختان درهم پیچشده.... گم میشد
و غروب خاطرش
در پشت کوهساران بلندوُ...
قهوده ای وخاکی ، رنگ می باخت
اما شبهایش ...آه شبهایش
شب های او ... دریای آرام وعمیقی بود
که بیصدا موجهای افکارش را
به ساحل اندیشه های شبانه میکشید
اینجا در عمق تاریک وپنهان ِشب
گوئی در عمق یک دریا ... سکوت ....
دور از هیاهوی روز...خود را باز میافت
خودِ درونش را!
و افکار او ، علفهای روئیده سبز زیر آب بودند
که دریک سبزی ملایم ولطیف
درموج اندیشه های آبگونه ی روح
او را... آرام میبخشید!
او عشق را ... در عمیق ترین
عمق زندگی جستجو میکرد!
نه در دل خاک
در دل کهکشان ...یا عمق دریای آبی!
گوئی , تن به آب سپرده
دست در دست قطره های آب
به دوردستهای اندیشه آدمی ... ره یافته بود.
شب ِ او... شب دریائی افکاری بود
که در انتهای خویش،به محبتی آرام دهنده
وعشقی عمیق میرسید
دریای خاطر او، حتی در طوفان نیز
میتوانست ، عشق را ازاو باز پس گیرد
درعاشقانه های درون او...
عشق او دریائی بود!
چون مرواریدی در صدف
درعمق دریاها...
بسی پنهان ...ودور از هر نگاه.
عشق او...از آن او بود و بس .
تنها از آن او!

17 فروردین 1368
ف . شیدا

... اینان هموراه لحظات را در هر ثانیه اش با افکار وهیجانات
وقوه ی محرکه ی درونی خویش
 ، زندگی میکنند
بگونه ای که حتی گاه اگر ناچار به آرام گرفتن در جائی ومکانی باشند
بسیار کسل و در درون آشفته خواهند شد وبدنبال راه گریزی از
چنین مکانهائی میگردند
برای این گروه هرگز معنای استراحت معنی واقعی خود را ندارد
واستراحت نیز برای اینان بگونه ای بهره برداری از زمان برای یادگیری
ویا انجام کاری تفننی "اما ثمر دهنده است "! درواقع

"همیشه باید کاری انجام شود "

* کمر راه هم در برابر آرمان خواهی برآزندگان خواهد شکست .* ارد بزرگ

واستثنا دراینگونه مسائل، کمتر ازآنان دیده میشود درواقع حتی بدرستی
یادنگرفته اند که بدانند :

"چگونه میشود استراحت کرد " ومعنای استراحت چیست!

واین گروه همان انسانهای بزرگی هستند که حتی درخیال وتفکر خود
از میوه ای عادی چون

" سیب در حمام خانه ی خویش
" جاذبه زمین " را کشف میکنند !!!

وهمان گروهی که بقولی" دود چراغ خورده اند"!
وچه فقرچه ساعت خواب , وزمان روز و شب ونیمه شب نیز برایشان بگونه ی
بقیه ی مردم عادی

" زمان ووقت آرمیدن " نیست

وانگار همیشه کمبود وقت دارند یا زمان
برایشان کوتاه تر از ۲۴ ساعت است وچیزی بیش از ۲۴ ساعت را
در دایره ی ساعت زندگی خود طلب میکنند.

* ویرانه کاخ های برآزندگان هم ، هزاران گهواره امید بر بستر خویش دارد .

*ــــــــــــــــــــــ* طغیان لحظه ها *ــــــــــــــــــــــ*

در طغیان لحظه های درد ...

که فریاد سر نداده ی ،

عشق را فرو میخورد

و سکوت بر صدا چنگ می کشید!..

و گامهای ِ شتابنده ی ؛اشک ؛

راهروی ِ ؛صبر خویش را؛ می دوید ...

در ؛بی صبری ِهمیشه خاموش بودن؛! ...

در شکایت ِ ‌؛‌ِهمیشه؛ بیصدا ؛ گریستن ؛ !

.....

شبها را، تا صبح بدرقه کرده ام،

... بسیار!...آری بسیار!

کنون نشسته بر ایوان صبح ،

در بدرود با ستارگان شب ...

...آنچه باقی ست ،

دلی ست که هنوز , عـشق را جستجو میکند !

و بی آنکه بداند ، میدانست راه ِرفتن ،

اگرچه طولانی نمی بایست ،

تسلیم لحظه های نومیدی بود ...

اگر که میخواست از پای نیافتد !

اگر که میخواست بیهوده نباشد!

چـراکـه ... زندگی معنایش هرگز باختن نبود

زندگی هرگز معنایش باختن نبود .

*ـــــــــــ ۱۳۸۳ فرزانه شید ا ـــــــــ*

اینان گوئی از آ سمانها اجیر وموظف شده باشند

"که تا زمانی که هستند" از پانشسته از کمترین

وکوچکترین لحظات زندگی خود، " بهره ای مناسب ببرند

" تا درنبود خود نیز مانا باشند ویا لااقل آنچه لازمه ی زندگیست
ازخویشتن بجا گذاشته باشند.

* برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است. * ارد بزرگ

... وگوئی بمانند پدر ومادری هستند که همیشه در فکر کودکان خود بوده

و درتلاشی شبانه روزی هستند , تا حداکثر آرامش ورفاه اجتماعی
در زندگی خود و منو شما را فراهم آورند.

ما , منو شما , شاید دود چراغ را بخاطر قطع برق خورده باشیم ،

اما آنان که از روزگاریپیشین واز دوران پیش ازما ودرزمانهای گذشته بوده اند

شاید از سر نیاز وبرای ادامه کار خویش وتحصیل وخواندن کتاب وبرگه ای

دود چراغ را خورده باشند

اما این دسته از برآزندگان که امروز نیز وجود دارند نیز گاهی

به شمع وچراغی پناه برده اند

تا درخلوت خود وبدون آزار دیگران، توان آن را
داشته باشند تا بگونه ای در آرامش روحی ، فکری وذهنی به
مشغولیات خویش که همانا سازندگی وکشف و پدید آوردن وخلاقیت و
پدیده های نو و نوآ وریست را در خلوت خود، جان ببخشند .

* دارایی برآزندگان ، دلی سرشار از امید است 
به پهنه و گستره آسمانها . *
ارد بزرگ

" ذوق وعلاقمندی " این افراد " تا رسیدن به مرحله نهائی ونتیجه "آنگونه است که درصبوری کامل همه وهمه ی کشفیات ،اختراعات ،
سازندگی ها ونوآوری های خود را در درون خود
ریخته و نگاه داشته وبااینکه
" شوق رسیدن به" مرحله نهائی" را دارند

اما همه را برای خود حفظ میکنند .!

* برآزندگان مست شرآب هزاران ساله تاریخ کشورخویشند سخن آنان
جز آهنگ خیزش و رشد نیست . 
ارد بزرگ


وبا شکیبائی تحمل میکنند تادرزمانی که "کار وهدف"سرانجام گرفت آنگاه،

" آنرا باتمامی اشتیاق خود با دیگران سهیم گردند "

و تارسیدن به هدف لحظه ای از کار بازنمانده و در
هرفرصتی به ادامه کار،تحقیق، تمرین ، یادگیری و آزمایش ادامه داده
و هزاره وهزاباره
" تکرار"
 را نیز به جان میخرند و چیزی

بنام " ناامیدی" در وجود آنان , هرگز معنا ومفهوم قابل درکی ندارند


* برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید . *ارد بزرگ


ودرعین حال هرچقدر هم دیگران بر آنان خرده گرفته و یا آنان را به هرشکلی
منع از ادامه کار کنند چه با تمسخر چه با مخالفت ویاهرگونه رفتار منفی
وسردی دهنده ای , بخوبی قادر به مقاومت هستند

* برآزندگان سپاه یاران خویش را تنها در
آمدگان و زندگان نمی بینند . *
ارد بزرگ

....و:

* برآزندگان چشم در دست پر از بذر خویش دارند و آسمانی که مهربان است
صدای غرش باد هرزه گرد آنها را از راه خویش برنمی گرداند . 
ارد بزرگ
چراکه در درون چیزی بنام

" باید " و "من میتوانم " و"من باید بتوانم "


باعث میگردد تا انرژی لازم بر ادامه کار در وجودشان حفظ شده
وهرگز کسی قادر نیست ایشان را از راه رفته باز گرداند وحتی اگربا
شکستهای پی درپی نیز روبرو گردد
باز اینرا نه هرگز شکست بلکه تجربه نامیده

وبا اعتقاد به اینکه آنچه

میخواهد " باید بشود "

وبرای ایشان

هیچ چیز

هیچ وقت

غیر ممکن نیست

وکلمه ی

" هرگز نگو هرگز" و "غیر ممکن هم غیر ممکن نیست"

" شعارهای همیشگی " اینگونه افراد نابغه و خلاق دنیاست

که تا آخرین نفس پیش رفته وحتی اگر در ظاهر امر با مخالفان خود با سازگاری رفتار کرده

واینگونه وانمود کنند که به حرفهای آنان اهمیت میدهند و یا حتی عنوان واعتراف کنند که :

" آری چندین بار شکست خورده ام"!

اما باز" معنای شکست خوردن" بر این افراد هرگز معنای

" تمام شد" وباید " فراموش کرد"

یا بقولی :" از خیر آن گذشتن وزحمت بر خویش کم کردن" را ندارد.

و این تفاوت عمده برآزندگان با افراد عادی جامعه است .


* برآزندگان بدنبال دگرگونی و رستاخیزند ، رشد در کمینگاه
راه های نارفته است .*

و به همین دلیل ، برای خود من این قشر از جامعه
هیجان انگیز ترین ، جالبترین وجذابترین افراد جامعه هستند که
خواندن زندگینامه آنان چه از گذشتگان چه معاصرین، همواره ودرهمیشگی
زندگیم بسیار هیجان آور بوده وهست وبطور مداوم زندگی این برآزندگان را
اگر جزمعاصرین باشند با علاقمندی هرچه بیشتر
دنبال میکنم وسرنوشت آنان برای من از هر چیز دیگری
در دنیا "مهمتر وجالبتر وخواندنی تر ودیدنی تر" است .

وبهترین استادان و آموزنده ما در راه زندگی.

اینگونه انسانهای خلاق ونابغه گروه تشکیل دهنده ی علما واندیشمندان،
استادان ، شاعران و نویسندگان جامعه هستند که همواره
درحال سازندگی وخلاقیتند .

... وجا دارد که همه گونه امکانات رفاهی را برایشان فراهم گردد
تا در انجام آنچه می بایست انجام دهند دستی باز وموقعیتی فراهم شده
داشته باشند .

چراکه همگان مدیون این افراد هستند که با انجام کاراهای خود بنوعی به
بشریت خدمت میکنند چه این خدمت در جنبه های
کمک فیزیکی به انسان باشد چه عملی چه معنوی وروحی.
واما یک نمونه بارز ومشخصه ازنوابغ تاریخ میتوان از:
* موسیقدان آلمانی بتهون *را نام برد
که با وجود کر بودن موسیقدان بزرگی بود
و بهترین سمفونی زندگی خود را
که "سمفونی نهم" نام دارد
درزمانی نوشته واجرا کرد که بطور کامل شنوائی
خویش را ازدست داده بود وزندگینامه او بعنوان یکی ازنوابغ دنیا
بسیار خواندنیست و حتما جالب است بدانید بتهون آدمی
بسیار بدخلق وشلخته بود:
لینک زندگینامه بتهون:
http://www.harmonytalk.com/archives/000314.html
و همچنین لینک زندگینامه بتهون نوشته شده توسط یک پزشک:http://1pezeshk.com/archives/2007/03/post_450.html

کنجکا وئی " برآزندگان " سرچشمه از قدرت استعداد ونبوغ وخلاقیتی ست

که این گروه از مردان وزنان جامعه در وجود اندوخته اند

وهرگز سیراب از آموزش بیشتردر همه

علوم وهنرهای دیگر نمیشوند

وتا آخرین لحظات زندگی از هرامکانی

برای یادگیری بیشتر استفاده میکنند

* برآزندگان خواهند ساخت سرآیندگان از پس آن خواهند سرود و زمین آیندگان
را بارور می سازند . 
ارد بزرگ

از نمونه های بارز " ابوعلی سینا " را میتوان نام بردکه در دانش وعلم از بیشترین دانش
زمان خویش بهره مند بود ودر طب و انواع گوناگون علوم تبحر داشت

نمونه های دیگری که برازندگان میتوان نام برد :

آلبرت اینشتین (به آلمانی: Albert Einstein ) است
اودر(۱۴ مارس ۱۸۷۹ - ۱۸ آوریل۱۹۵۵) فیزیک‌دان نظری زادهٔ آلمان بود.
او بیشتر به خاطر نظریه نسبیت و بویژه برای هم‌ارزی جرم
و انرژی (E=mc۲)
 شهرت دارد.
علاوه بر این، او در بسط تئوری کوانتوم و مکانیک آماری سهم عمده‌ای داشت.
اینشتین جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۲۱ برای خدماتش به فیزیک نظری
و به خصوص به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک دریافت کرد.

او به دلیل تأثیرات چشمگیرش، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیزیکدانانی
شناخته می‌شود
که به این جهان پا گذاشته‌اند. در فرهنگ عامه، نام
 «اینشتین» مترادف
هوش زیاد و نابغه شده‌است

* چه فریست زندگی را آنگاه که : برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ارد بزرگ

نمونه ی دیگر " لئوناردو داوینچی" نقاش ایتالیائی ست که هم در علوم
و علم آناتومی نیز شهرت داشت وهمچنین در نقاشی شهره زمان دیروز
وامروز هستند:
سایت (آناتومی و داوینچی *همراه با زندگینامه ی او ):
http://forum.iranproud.com/l-onardo-daoynchy-t272611.html

(بدن وعضلات بدن ورگها و تاروپود بدن انسانی ،اندام
و تمامی آنچه سازنده ی بدن انسانی ست = علم آناتومی *)
آناتومی بدن انسان = سایت علمی (آناتومی*):
بخشی از زندگینامه ی او از سایت ذکر شده:
http://forum.iranproud.com/l-onardo-daoynchy-t272611.html

*"جورجیو وازاری*" در کتاب زندگی هنرمندان"چنین روایت می کند که وقتی * وروکیو*
ظرافت، زیبایی و روحانیت کار نوآموزش را دید گفت:
دیگر هرگز دست به رنگ نخواهم زد.

پس از شش سال کار با وروکیو، در سال 1472 *لئوناردودر انجمن سنت لوک پذیرفته شد. این انجمن متعلق به صنف داروگران،
پزشکان و مقر هنرمندان بود و در بیمارستان سانتا ماریانووا قرار داشت.
این طور به نظر می رسد که لئوناردو از موقعیت مناسبی که به سبب استقرار
صنف پزشکان در انجمن پدید آمده بود، استفاده کرد
و مطالعاتش را در زمینه آناتومی عمیق تر ساخت.

منابع آگاه اظهار می کنند که

شاهکارهای برجسته آناتومی لئوناردو مانند
" سنت ژرم (هیرونوموس قدیس) " در گالری *واتیکان و تابلوی
" آنونسیاسیون عید تبشیر " که در اوفیتزی
قرار دارد،مربوط به همین دوران است.
به دلیل شهرت لئوناردو
به جذابیت و استعدادش در داستان سرایی،
بذله گویی، تردستی و موسیقی
احتمال می رود که او بسیاری از سالهای نوجوانی اش را
در خوشگذرانی به سر برده باشد.
ازنقاشی های او:
متانت مسیح، *پرسپکتیو و نظم بی همتای * لئوناردو با احساس آشفتگی
و شوریدگی حواریون در تضاد است.

به گفته ی تاریخ نویس گامبریج، شام آخر داوینچی،یکی از بزرگترین معجزات نبوغ انسان است. 

جدا از نقاشی، لئوناردو به مطالعه ی آناتومی، نجوم، گیاه شناسی،
زمین شناسی، پرواز، جغرافی و نقشه های اختراعات و ابداعات نظامی

نیز سرگرم بود.

او ابداع کننده ی طرح هایی برای هلیکوپتر، چتر نجات،
دوچرخه، موتور سه دنده و نردبان کشویی بلند است
 که هم اکنون
به وسیله ی آتش نشان ها مورد استفاده قرار می گیرد
وبسیارند مثالهای آشنائی که منو شما هزاران باره از آنان شنیده ایم
ویا آثار واختراعات آنان را دیده ویا از آن در زندگی روزانه
استفاده برده ومی بریم.

●●●

اما چه چیز این افراد را ز دیگر مردم برتر کرده و متمایز میکند
جای سوال دارد...


* برآزندگان به گفتار سخیف و کم ارزش زندگی خویش
را تباه نمی سازند .* 
ارد بزرگ

●●

حال...آیا شنیده اید که
بکارگیری دست راست وچپ ویا هردوباهم
در فعال بودن بخشی از مغز
(دست راست، سمت چپ مغز*) و(دست چپ ، سمت راست*)
ودرصورت استفاده از هردودست
(هردو بخش راست وچپ مغز)
انسان فعال گشته و سلولهای تازه تری میسازد وحجم مغز نیز
بالاتر میرود
واگرچه بطور طبیعی سلولهای بدن همواره درحال بازسازی است اما در
اثر فعالیتهای مغزی وهمچنین جسمی(ورزشهای وبدن سازی*)سلولهای وعضلات بدن افزایش یافته ، در" بدن " سلولهای قدیمی دفع گردیده

وهمواره باز سازی میشود .
زین سبب میگویند
انسانهائی ازاین دست

بسیار نیز خلاق میباشند ونبوغ آنان معمولا
شگفت انگیز است

وبه همین سبب" قدرت حافظه وخلاقیت "در افرادی که با هردودست کار میکنند بسیار بالاستواز هوش سرشاری برخوردارند ولی باید پرسید :
چرا عده ای اینگونه هستندوعام مردم نیستند

*●●*

این را مسلم بدانید که

هیچک ازعلوم ودانش
ومهارتها در زندگی بخودی خود نیست

صرفنظر از استعداد ذاتیاینرا نیز باید بدانیم که ماانسانها تنها با تمرین و تلاش وتکرار وادامه در آن میتوانیم
از بهترین ها باشیم

ودر هرچه که

* اراده کنیم*

به آن دست یافته وآن فن وعلم ویا کار را برای
خود آسان کرده وراحت از پس انجام هرچه میخواهیم بر بیائیم

یک ضرب المثل نروژی میگوید:trening gjøre deg en master

به معنای آنکه تمرین در هرچیزی ترا استاد میکند


در نهایت سخن اینکه تمامی ما انسانها درصورت آنکه خود خواستار این باشیم
که در حرفه وعلم وهنری پیشرفته کرده وخود را به
جائی بر سانیم تنها کافیست در آن کار به تمرین ویادگیری مهارت های
آن بپردازیم واستعداد های درونی خود را شکوفا کنیم

مغز پذیرای تمامی آن چیزی ست که ما باو میآموزیمودر صورت آنکه میدانیم کدامین استعداددرما شکوفا تر است
میتوانیم در رشد آن تلاش کنیم

بااین تذکر که بسیارند انسانهائی که
با وجود نداشتن استعداد درکار ورشته ای قادر به یادگیری
وانجام آن بصورتی همراه با مهارت نیز بوده اند .

واین خود نشانگر این است که :

(خواستن توانستن است*)!


اگر بگونه ای درست آنچه را که میخواهیم ، بیاموزیم، یاد بگیریم وانجام دهیم
را با اشتیاق دنبال کرده ودانش آنرا بیاموزیم وبه تمرین وتمرین بپردازیم
لذا من وشما نیز میتوانیم چون بخواهیم یکی از برازندگان تاریخ خود
 باشیم

باامید موفقیت همگان در سراسر دنیا وگیتی


پرهای خون آلود برآزندگان نقش زیبای آزادی آیندگان است. 
ارد بزرگ

ضرب المثل نروژی را فراموش نکن:

معنا : " تمرین در هرچیزی ترا استاد میکند!



تا دیداری دوباره در فرگرد بعدی :بدرود
پایان: ** فرگرد برآزندگان **


**_____●_●_●_____**








>



بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ


ـــ*ــــــــ* فرگر د اسطوره* ـــــــــ*ـــ

با سلام
اکنون در فرگر د اسطوره از خود می پرسیم :
اسطوره کیست؟آیا با در نظر گرفتن فرگرده های مردان وزنان کهن
وهمچنین آگاهی ار اینکه برآزندگان چه کسانی هستند
باخود به اندیشه فرونخواهیم رفت که
چه کسی اسطوره است

و لزوما چه کسی نیز میبایست
اسطوره باشد؟!


همانگونه که میدانید اسطوره های" افراد الگو" در جامعه
اشخاص مشخصه ای هستند که جامعه افکار وعقاید آنان را می پذیرد
واز آنجا که دیدگاههای آدمیان متفاوت است
لذا هر کسی اسطوره والگوی خود را دنبال میکند
ودرعین حال اینکه چنین کسی چگونه افکاری را دنبال میکند
بستگی به آن دارد که هدف ما از دنباله روی از یک اسطوره چه باشد
بطور مثال آنکه در زمینه های دینی ومذهبی
بدنبال الگوی مناسب است

الگوی دینی خود را برمی گزیند و

به همین شکل انتخاب ما با درنظر گرفتن ایده ها

اسطوره ها والگو ها صورت میگیرد...

چرا که آدمی همواره
در پی خویش میگردد 
در " خود واقعی درون خود" را 
تا دریابد چه را از زندگی طلب می کند
وخواهان چیست وکدامین اندیشه وعملی رادر زندگی میپسندد
می پدیزد، دوست دارد ویا قبول میکن

دتا بواسطه ی ان توشه ای
برای راه رفتن خویش بردار د وتوان ادامه راه را داشته باشد.
در پی خویش

کوهساری سنگی ...در غروبی غمناک

منم اینجا تنها

ملتهب از فریاد!
آمدم تا که در این خلوت سرد

بر سکوت دل خود چیره شوم

آمدم تا که به فریاد بلند

بانک تکرار ( مرا) داد زنم !
من در این پیچ و خم سنگی کوه

رو به هرسوی غریب

ناشکیبا از درد

در پی خویش فراوان گشتم
و به نومیدی و یاس

چشمه را آینه خود کردم


لیک آخر ز چه رو

در پی اینهمه فریاد وفغان

گشتنی دور خود اندر دل کوه

گر یه ای ملتهب از جوشش درد
همچنان غمگینم

همچنان آشفته

و ز بودن خالی
اثری از من من نیست چرا

در پی چیست که میگردم من
کوله بارم خالیست

از امیدی که مرا راه برد !

و من اما مغموم بی هدف سرگردان

همچنان در راهم...و به شب نزدیکم.


لیک این خاکی کوه

اینهمه سردی و دل سنگی او

رنگ خاکستری چهره یاو

سبزی بودن را

از دل پر طپشم می دزدد
و سکوتش گوئی بر فغان دل من میخندد

از من من اثری نیست ولی
در من اما طپشی بیهوده ست

در تلاشی مغموم

(رفتن و جستن خویش )!


لیک آخر ز چه رو

همچنان در راهم

با کدامین شوقی

راه شب می پویم
کوله بارم خالیست

از امیدی که مرا راه برد!

ف.شیدا ۱۳۷۴
برای کسی که بدنبال الگوی خاص خود میگردد ازجمله

اسطوره های دینی,

مسلما بزرگان جامعه ی مذهبی را

چون رهبر در دین مسلمانان
وچون

پاپ در دین مسیحیان , اسطوره خود قرار میدهد.

زمانی که به جنبه های سیاسی آن فکر میکند

رئیس جمهوری وقت وهمچنین روسای جمهوری وپادشاهان گذشته تاریخ خود را

بررسی کرده کسی را بعنوان الگو انتخاب میکند.


زمانی که بدنبال اندیشه های بزرگ است نیز باز با دیدگاه درونی خود
درپی بهترین افراد سر شناس کشور وجهان

بدنبال اسطوره یااسطوره های مناسب میگردد.

اما چرا انسان نیازمند اسطوره است؟

مسلم است که همانگونه که ما در زندگی اول والدین

سپس معلم ودبیر واستاد را بعنوان راهنمای خود میشناسیم

در بعُد بزرگتر زندگی و زندگی کردن

نیز نیازمند کسی هستیم تا به کمک او وافکار او
شخصیت درونی خود را بنا سازیم

واز آنجا که انسان خواهان این است که

در زندگی خود انسانی موفق باشد


در نتیجه انتخاب یک اسطوره ی مناسب بعنوان الگوئی که انسان ازاو تبعیت کند
امریست بسیار جدی ومهم .


حال درنظر بگیرید که برای مثال وقتی کسی بدنبال سخنان بزرگ میرود
هدف او چه میتواند باشد مسلما تنها از سر تفریح وتفتنن نیست
وهدفی که شخص را بدنبال انسانها ی بزرگ واسطوره ها
می کشاند چیزی جز این نخواهد بود که فرد


بدنبال جوابهائی برای خود در زندگیست
و هرکسی بدنبال اینگونه اندیشه ها نیست
وشاید درتمام طول زندگی خود
تنها به آنچه در ضرب المثلها وتجربه های دیگران از زبان
دیگران نیز میشنوند اکتفا کرده به همین حدود نیز در زندگی خود
راضی باشد.
*سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر
دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند . 
ارد بزرگ

اما هستند 
کسانی که بیش ازاینخواهان آن باشند که اگر درطول زندگی خود ازاین
گذرگاه یکباره زندگی ودر طی مسافت آن که

« عمر» نامید میشوداین راه را بگونه ای طی کنند که, درست آنرا پیموده باشند

ودر طول بودن خویش خواهان یادگیری بیشترو ترقی
وپیشرفت خود 
باشند

تا به خوبی وبدرستی راه رفتن زندگی را پیموده
وکمتر بدردسر ومشکل گرفتار شوند

ودقیقا در اینجاست

که الگوها واسطوره ها ارزش خویش را نشان میدهند.....

در طی زندگی روزانه نیز،وقتی که منو شما

(بخصوص در ایران که بسیار متداول تر است*)
در چهار خط صحبت خود سه تا (مثل ومتل وکنایه های*)

اندشمندانه آنان رابه یاری میگیریم تا سخن خودرا
تفهیم کرده ویا به مدد گفتن جوک وروایت
وحکایتی قصد گفتن مطلب خاصی را داریم
تا پیامی را غیر مستقیم وبا مدد از دیگران وتجربه ها
به شخص مقابل خود برساینم ,و
وقتی که ما در یک روز نیز بین کتب واشعار
وحتی در رسانه هائی چون

رادیو تلوزیون روزنامه ومجلات
به خواندن ودیدن وشنیدن
پرداخته و در جستجوی مطالب مختلفی هستیم که
بواسطه علاقمندی خود چیزی از آن یاد گرفته یا بدانیم,

در اصل هدف ما چیزی جز این نیست

که ازاینکار, گذشته از جنبه تفنن آ ن

نتیجه ای را نیز بگیریم
و مسلم است که حتی اگر بدیدن «کارتونی »

هم مشغول شویم
چیزی بطور ناخود آگاه یاد گرفته ایم

وهمان پیامی
که قصد یاد دادن آنرا به کودک داشته اند مجدد
برای ما یادآوری میشود .

ودرعین حال تاثیر اینگونه رسانه ها
خواه کتاب باشد خواه رادیو تلوزیون ویا روزنامه در
وجود ناخود آگاه ما چیزی از یادگیری انجام شده است
کمااینکه اینروزها
میتوان درخواب با شنیدن»
« سی دی» های متعدد زبان« انواع زبان های دنیا»
را آموخت ویا با موزیکی آرام
فشارهای عصبی واسترس زای روزانه وزندگی
را درساعات خواب کم نمود یا
بر « قدرت اعتماد بنفس»
خویش افزود ه یا بر درد واندوه خود فائق آمد.


درنتیجه تاثیر اینگونه رسانه ها در نهاد ما، حتی بدون آگاهی
منو شما در مغز ودرضمیر ناخودا گاه ما ضبط وثبت شده

وماندگار میشود .


کمااینکه وقتی برای مثال

کسی , از خبر روز, برایمان سخن میگویدبلافاصله در ذهن ما تداعی روزنامه یا تلوزیون
یا متنی را که خوانده ایم میشود وبخاطر می آوریم که:
منهم امروز این آن را شنیده یا خوانده ویا دیده ام

درنتیجه ما حتی بدون خواست خود هم در روزانه ی زندگی
درحال یادگرفتنیم خواه مثبت باشد خواه منفی تاثیر آنچه روزانه
برما تاثیر میگذارد
ویا نگاه میبیند وگوش میشنود
تاثیری دائمی خواهد بود بر تمامی زندگی ما
ودرنهاد وذهن واندیشه ما

وهرچقدر هم بگوئیم که:

« من تحت تاثیر عوامل خارجی نیستم »

کافیست که دوسه روز خود را امتحان کنی

وبطور مداوم مثلا

فقط به فقط اخبار گوش کنید
وبعد از نهایت "سه روز" شما خود یک انبار اخبار هستید که
هرچقدرهم با بی توجهی به آن نگاه کرده باشید کافیست که
کسی اشاره ای به گوشه ای از آن کرده

آنگاه شما بلافاصله تصویری از مغز ارسال شده
دریافت گردیده وشما در تصور وفکر خود آنرا

مجددا ,خواهید گرفت
« تصویری» ازآن صفحه ی کتاب یا روزنامه
تصویری از لحظه ای که این وآن خبر را در رادیویا تلوزیون
گوش داده یا تماشا میگردید .


ما روزانه تحت تاثیر یکایک عواملی هستیم که چه مهم باشد
چه بی اهمیت
ذهن آنرا ثبت ودرحافظه ی پسین یا

« ضمیر ناخوداگاهِ » ما, آنرا انبار میکند

واثر آن در روز وروزهای بعد برما روشن میشود

واثرات آنچه دیده وشنیده ایم ,یا بر احساس اثری داشته است نیز

در باور ما ویا اندیشه ی ما جای میگیرد:
●●●●

● به خود سوزن بزن! آنگه خود داور باش
میان سینه فریاد یست

درون سینـه ام یک خــشم

و دردی مانده در بغــض گلویم با نگاهی تر

و چشمم ، خیره برآن آینه لبریز اندوه است

و بس رنجیده خاطر ،خیره مانده ،در نگاه من!

و فریاد است...

و اندوه است و

یک دل بس شـکسته غرقه در گفتار!
میان آینه با دیدگان تر نگاهش خیره مانده ،

در نگاه من گناهش بی گناهی هاست!

و از آن دل که جز عشقی ،

درونش نیست فقط مانده نگاهی تر میان آینه،

در خیرگی، بردیدگان من

چه گویم دیدگانم را

که میخواهد،جواب قلب من باشد؟!
که میخواهد نَگرید، بیش ازاین با درد


ومن در باور خود،هرچه میگردم

گناهی را نمی بینم که محکومش شوم ،

اینگونه با تلخی بد بینی

که( من جز من ) نبودم

در تمام زندگی با خود...

و یا بادیگری ،هر کس ،

که بااو ،هم سخن گشتم

و حتی باور من نیز

به بهت حیرتی بر من نظر دوزد!

و می پرسد مداوم،

پشت هم ،بی هر درنگی،

از منو از دل میان اینهمه

باید نباید ها گناهم چیست؟!

بجز یک همدلی ، یک دوستیی

ک مهربان دل، بودنی ،

در زندگانی من چه بودم؟!

باور من چیست؟!

مگر قلبی شکستم یا کسی رنجاندم، از ظلمی

مگر جز مهربانی راه دیگر، بوده در راهم؟!

مگر جز بر امیدی،

حرف دیگر بر زبانم بوده با،

هر یک دل نومید

مگر بر گریه و تنهائی قلبی

بجز یک مهربان بودم؟!

مگر هر دل نباید همدل و همراه و یاور واربپا خیزد،

برای یک دل دیگر به همراهی ، به دلداری ؟!

گناهم چیست؟!

دلی بودم بیک باور که دنیا،

مظهرِ عشق و محبت ، مهربانی هاست


خداوندا همه اینها،

همه اینها ،

چه شد در سینه ها،

آن باور زیبای ما، یک باور از رویاست ؟ !!

بگو این داوری ها چیست؟!

کجا ی زندگی گم شد،

همهایمان و باورها ؟!

کجای راه من، بوده خطا، در بازی اینها؟!

اگر شعری نوشتم شعر قلبم بود

اگر حرفی زدم آئین مهری در کلامم بود

اگر پندی دهم جز از رهِ یک مهربانی نیست

چه میگویند؟!! ،چه میخواهند؟؟!!

من اما ؛ من ؛ فقط بودم؛!


نه نیرنگی شناسم ،

در وجود خود نه ننگی را پذیرم بر دلم کین دل،

نشانش ،جز محبت نیست

و رنگ سرخ دل ،رنگی بجز رنگ صداقت نیست!

همه این داوریها،

از سیاهی های قلب ِمردمی،فانی ست

که قلبش آشنا با گفته های پاک یزدان نیست!!

من اما ؛ من؛ فقط بودم

و ؛من بودن؛ گناهی نیست !!

چو میدانم دلم از هر گناهی عاری و خالی ست.

((چنین بودن گناهی نیست ))!


و تو ای آنکه، بی رحمانه تازیدی

به قلب سرخ یک عاشق

که قلبش ماءمن ، عشق و عطوفت بود

تو خود را سوزنی زن

،تا که دریابی گناهت چیست!

که ناحق تاختن بر دیگری لطف و محبت نیست

و راه آن خداوندی که میگوئی

چنین ره نیست !!چنین ره نیست !!!

فرزانه شیدا ( ۱۳۸۴ )

درواقع از اسطوره ها یاد کرده ایم

واینکه نام *جوک را آوردم

برای مثال جوکهای ملانصرالدین که بسیار درجامعه ایرانی

شایع است اگر دقت کنید ملا بیش از آنکه جوک باشد اندیشمندیست

که ما بواسطه سخن وروایتهائی ازاو

بسیار برآموخته های افزوده ایم

چرا که در هر جوک ومتل وحکایت و روایتی ازاو

مطالبی نهفته است

که هدف از آن رساندن پیامی و تجربه ای

به منو شماست


ما اگر بخواهیم روزانه تنها به گفته های مردم کوچه وخیابان

اتکا کنیم همیشه مانند فرفره ای که اورا بحرکت در آورده باشند

بدون هیچ فایده واثری جز سرگیجه گرفتن، سرگردان بودن

وگردشی بدور خود بجائی نخواهیم رسید

وحال که یادی از ملانصرالدین شد وسخن بدینجا رسیذ

لازم میدانم برای گفته خود از روایتی از همان

ملانصرالدین برای شما بازگو کنم که در این روایت

نیز پیام همانی ست که من اکنون برای شما از آن سخن گفتم


● در راه بازار
روزی ملانصرالدین برای فروش اجناس خود راهی شهر گردید

وپسر خودرا نیز با خود همراه کرده

بار بردوش خر خویش نهاده و راهی شدند

در راه رفتن زمانی که ملاطناب خر را بدست کودک داده بود

مردم نیز دراه گذر بودند دراوائل راه مردی

به آهستگی به دیگری گفت:ملا عجب آدمیست !

با خر میرود اما کودک خود را بر آن سوار نمیکند

ملا کودک را باشنیدن این حرف بر پشت خر نشانیده

راهی شد چندقدمی انطرفتر زنی به همسرش گفت

ملا عجب آدم بی انصافیست

بر پشت خر اینهمه بار گذاشته است تاره فرزند خود را

هم بر کول این بدبخت زبان بسته نهاده است

ملا کودک را از پشت خر به زمین گذاشت

هنوز کمی نرفته بود که شنید

پیرمرد اینهمه راه تا شهر را میخواهد پیاده برود آنهم بااینکه خری

را باخود میکشد وخندید

ملا خود سوار بر خر شد

هنوز نرفته شخصی گفت ای بابا آدم انقدر خودخواه

خودش سوار بر خر شده کودکش باید پای پیاده

راه بیاید....


وملا درمانده بود که این میان کدامین کار را باید انجام دهد که در نگاه مردم

انسانی ،احمق ،دیوانه ،پیرمردی بی انصاف و خودخواه

بنظر نیاید

***وقتی من وشما نیز بدون داشتن یک منبع درست اندیشه

تنها به مردم وزبان وافکار آنان اکتفا کنیم

باتوجه به اینکه هرکسی ایده وطرزفکرودیدگاهی خاص را

در زندگی خود دنبال میکندهرگز قادر نخواهیم بود

دیدگاهی مستقل برای خود داشته باشیم

نیاز به اسطوره نیز تنها برای این نیست که فقط به فقط

هرآنچه آووآنان میگوید انجام دهیم وبدون هیچ اندیشه ای فقط تابع باشیم

بلکه منو شما شخصیت مجزای خویش وتفکر شخصی خود را دارا هستیم

وآنچه باعث میگردد که دنباله رو یک اسطوره باشیم

تفاهم فکری ما بااو یا آنان است

برای مثال اگر من ابوعلی سینا را وحرفها وروایتهای اورا الگو ی

خود قرار دهم .وبطور دربست تنها نگاهم باو باشد

وبدیگران وسخنان دیگر بزرگان ایران و دنیا وجهان توجهی نداشته باشم

بسیار امکان دارد که از مسائل مختلف بسیاری نیز غافل بمانم

فرض بگیرید *کانت یا * آبراهام لینکن یا دانته

یا امیل زولاو.....


هریک ازاینان در زندگی خود تجارب بزرگی داشته اندواز

انشانهای بزرگی هستند که نمونه شاهکارها ویا سخنان

ویا اعمال آنان تا همیشگی تاریخبرجای خواهد ماند

حال من تنها ابوعلی سینا را درنظر بگیرم واراین غافل بمانم که

دیگر سرآمدان وبزرگان واندیشمندان جهان چه میگویند

مسلم است که هریک در جنبه فعالیت خود چیزی برای گفتن داشته اند

چیزی برای یادگیری وبهتر زندگی کردن

و اینکه چرا اسطوره شده اند خود در عمل پیداست

زیرا که در طی زندگی خود ثابت کرده اند که تجارب آنان هدفمند

بوده ونتیجه ای مثبت راگرفته اند زینرو اگر من قصد

داشته باشم در طی زندگی خود انسانی باشم که

لااقل کمتر اشتباه میکند

وبحد خود قادر به فهم وادراک جهان پیرامون خود باشم
نیازمند آنم که نه تنها به همه اندیسمندان ایران وجهان
توجه داشته باشم بلکه آنچه را میآموزم در طی راه
در اختیار کسانی که نیازمند آن نیز هستند بگذارم
مانند فرزندانم یا عزیزانم
این بسیار درطول زندگی ما اتفاق خواهد افتاد که نیازمند
یاری از دیگران باشیم یا کسی ازما یاری بخواهد
وبهترین راه برای آنکه قادر باشیم جوابگوی خود ودیگران باشیم
داشتن اسطوره هائی ست که بهترین شکل افکار را بما ارائه میدهند
افکاری که در تبعیت از آن نه تنها
به اسارت دنیا وزندگی
نخواهیم بود بلکه حتی رستگاری ورهائی ما
ازافکار غلط بی مایه ایست که
درکوچه وبازار فراوان یافت میشود وبه پشیزی
خریداری نمیشود
ودردی نیز از دردهای انسانی را مداوا نمیکند
فرگرد اسطوره را درهمینجا به پایان میبرم
باامید بر آنکه اسطوره های زندگی را
آنگونه دنبال کنیم که باعث خوشبختی وسعادت وکامیابی
ما در زندگی باشد.

تا دیداری دوباره بدرود

پایان فرگرد اسطوره به قلم فرزانه شیدا
* اسطوره ها زاینده اند ! آنان برای فرزندان سرزمین خویش همواره امید
به ارمغان می آورند . *
ارد بزرگ







>




بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ
ـــ*ــــــــ* فرگر د کودک* ـــــــــ*ـــ

در این بخش از فرگرد آرمان نامه به بخش جذابی برخورد میکنیم
که هر یک جمله ی آن سرشار از دانستنی هائی ست که می بایست همگان
در زندگی مد نظر داشته باشد نمونه ی آن:

* هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . *ارد بزرگ
شاید بدانید که اطفال وکودکان در تمامی مدت از زمان تولد تا
سن 18 سالگی( ونه پس از آن!*)
اکثرا در حال آزمایش والدین خود هستند

وطب روانشناسی بر اساس بررسی ها ی بسیار
بر کودکان از لحظه ی تولد تا سن 18 سالگی باین نتیجه رسیده است
که حتی در دوره ی نوزادی صرفنظر از « زمان ِواقعی ِ نیاز »,
نوزاد هم با گریه وایجاد صدا از خود قصد جلب توجه اطرافیان
بخصوص مادر وپدر را دارد
وزمانی که متوجه میشود که با هربار درآوردن صدائی ازخود یا گریستن
توجه دیگران را بخود جلب میکند, می آموزد

که چنانچه اینکار را انجام دهد میتواند, هرموقع که بخواهد
در آغوش دیگران باشد .

شاید دیده باشید مادری را که تمام مدت کودک را در آغوش گرفته
وبا دلیل وبی دلیل درحال تکان دادن اوست.


این خود نماینده این است که طفل توانسته است توجه مادر را

جلب کرده وهربار به زمین گذاشته شود

باز به گریه خواهد افتاد ویا شباهنگام بارها بیدار شده

وبا گریه تقاضای شیر می نماید وجالبتر است

که بدانید کودک دراین زمان خواهان تنها آغوش ونوازش است

وکمتر اتفاق میافتد که درنیمه شب گرسنه باشد

البته اگر بخوبی در طی روز از لحاظ غذائی

تامین شده باشد .

در رابطه بااین سخن ارد بزرگ نیز باز به همان موضوع باز میگردیم

که فرزندان ما

در پی فرصتهای مناسبی هستند تا از آن بهره برداری کنند

وعلت آن این است که

مادر وپدردرتمامی مدت حکم آمر وقانون گذار وتربیت کننده را دارند

ودر تمامی ساعات روز مجبورند این را به کودک یاد آوری نمایند که


آنکه تصمیم گیرنده است من هستم

از قوانین مهم ووظایف والدین نیز همین است که

درذهن کودک این حکم را بصورت قانون در آورده

وبر او تسلط داشته باشند تسلطی همراه بامحبت
واز روی وظیفه

جهت حمایت وتربیت وایجاد امنیت مناسب برای کودک.

علت اینکه کودک بایست این را بیآموزد که

والدین تصمیم میگیرند نه او

این نیست که قرار است بچه ها وفرزندان ما قربانی ها

ویا زیر دستان منو شما باشند ویا با بی مهری وتندی ما روبرو باشند .

درست برعکس این عمل در اصل بسیار زیرکانه واز روی مهربانی ست

و هدف چیزی بااهمیت تر ازاین است که ما فقط کودکان وفرزندان خود

را کنترل کنیم

چرا که کنترل بیش ازحد بجز آنکه فرزند را برای همیشه ازما

دور خواهد کرد ,

باعث این نیز خواهد شد که برای همیشه ما محبت واعتماد

فرزند خود را از دست بدهیم

ازاین رو, ما می بایست درتمامی مدتی که وظیفه ی « والدین بودن»

را بعهده داریم با سیاست وشکیبائی وصبر وحوصله

با بسیاری از رفتارها وکارهای کودکان

کنار بیائیم

چراکه کودک نامش بر خود اوست = ( کودک*)

بدین معنی که اگر

عاقل وبالغ ودرحد کافی پختگی وتجربه
وسیاست زندگی را داشت ,

دیگر نام او کودک نبود ونیازی به حضور والدین

درتمامی مدت زندگی خود
تا زمان ایستادن بروی پای خویش نداشت .

ازاین جهت زمانی که ما درطی روز وشب بااو درارتباط هستیم

همیشه ودرهمه وقت می بایست هشیار باشیم

که او می بیند میشنود درک میکند
یاد میگیرد استفاده وحتی گاه سواستفاده میکند

واین ما هستیم که می بایست قدرت تشخیص این را داشته باشیم که

چه زمانی جواب درخواست او می بایست :

(نه * باشد وزمانی دیگر با یک « آری» )* حساب شده
درعین اینکه تمامی جوانب جواب خود را
 درنظر گرفته ایم و

جوابگوی اوباشیمزمانی که درخانواده ای والدین با یکدیگر هماهنگی نداشته باشند

مادر چیزی بگویند پدر نفی کند

یا دربرابر یکدیگر همواره حالت جبهه گیری داشته

ویا با نظرات یکدیگر مخالف باشند

او که بیشتر ازهمه دچار سردرگمی میشود
ونمیداند کدامین حرف درست است
وچه کسی راست میگوید وکدامین را باید باور یا قبول کند
کودک ماست
(چرا که او جز مادر وپدر الگوی دیگری نمی شناسد تا بتواند
یاد گرفته وآموزش ببیند
 )!


ودرعین حال آنچه در جامعه می بیند اگر به سن درک رسیده باشد
نیز با ما درمیان خواهد گذاشت

تا نظر وتفکر ما را باب این وآن موضوع بداند .

... ومسلم است کودک با ما معمولا از وقایعی حرف میزند
که به گونه ای بر احساس او تاثیر داشته باشد و

منفی یا مثبتاین ما هستیم که دنیای خودوتفکر شخصی خود را به همانگونه
که خود بدان اندیشه میکنیم
با فرزند شاید در شکلی ساده تر
آنهم جهت درک او درمیان میگذاریم و این دقیقا همان برداشتهای ما
از وقایع پیرامون ما و نحوی عکس العمل ما در مقابل وقایع است
که به فرزند خود منتقل میکنیم .
... ویعنی

« دیدن دنیا را نیز ازچشم خود برای او نگاه میکنیم »
یعنی همان

« دید ودیدگاهی را برای او میسازیم که خود دیده ایم
خواه نگاهی خصمانه باشد یا نگاهی سرشار ازمحبت
یا نگاهی مایوس وافسرده یا نگاهی

از سر دادخواهی »!


وهمین ها را نیز کودک خواهد آموخت:


●●●●

در پشت نقاب
به هر جا جستجو گر دیده خود را کنم راهی

نگاه بی فروغم ...خسته ای سر درگریبان رادوباره باز می یابد

که غمگین مانده ورنجور
به هرسو دیده گانم میدود...مأیوس وسرخورده...

نگاه پُر زفریادی

بروی چهره ی من میشود خیره!!!
وناگه سر فرود آرد ...

به معنای همه تن خستگی های پُر از حرمان!!...

بدون آنگه آرامش بگیرد باز!!! 
به هر کس دیده گانم چشم میدوزدبه هر سوئی...

تبسم های تقلیدی , برویم میشود جاری!!!


که گر حتی بخواهم ...بر دلم رنگی نمی بخشد!!!

(چو بی معناست)*!!!

اگربینم زنی، مردی..جوانی ...پیر سالی را

بروی چهره ها پاشیده رنگ تیره ی اندوه!!!

وحتی ...خنده ها جز رنگ تزویری..

دروغین نیست!!!

ز رنگ زرد وبی حال دوروئی ها!!!

ز ناچاری گهی شاید ...برای حفظ ظاهر...

در ورای چهر ه ای پُر بغض،،لبخندی،،.

.درخشش های اشکی در نگه جاوید!!!

ورنگ سرخ خونباریبروی گونه ای بی رنگ...

که از سوز دروناله ام میگیرد!!!

به هرجا دیده پُر وحشتم گردد

هراس ِ دیدگان ِدیگران...

بیم دل ِ پُر التهابم رافزونی میدهد از درد !!!

خدایا قصه ها ،گر قصه ی فقر است وگر اندوه!!!

چرا تنها ،،همین،، در دیده من میشود تکرار؟؟!!

کجا را بنگرم آخر؟!

کدامین سونظر دوزم؟!

کجا را بنگرم یارب؟!

که آنجا شور وشوق وخنده ای در نور...

،،صداقت،، را میان چهره ای شادان

بدون آن نقاب پُر ز تزویر...

,تظاهرهای آلوده ،ولی غمگین!

دوباره بردلم نوری بپاشد باز؟!

دلم از سوز ودرد آدمی ...سوزان وغمگین است

توان دیدنم را ازکجا یابم؟!که این بسیار غمگین است!

کجا را بنگرم یارب؟!

کجا را بنگرم یارب؟!

فقط یکجا...فقط یکجا

خدایا ...،، آه ،،

فقط یکسو توان ِدیدن ِدل هست

نگاهم بیقراری را ... فقط یکجا

ز خاطر می بردبا شوق

به میدانگاهِ اطفالیکه در بازی بدون فکر واندیشه

جدا ازهر تضاد وُِ رنگ وافکاری

به شادی بی غم وسرخوش

وحتی ،،بی کلامی،، غرقه در خویشند

ودر شور وشر بازی...چه خندانند!!!

نه اما میشود دیدن

چنین شوروشّری را درمیان بچه های جنگ!!!

که غمگینند وبس تنها!!!

همین میدانگه بازی

یگانه مظهر امید ودلگرمی ست

برای این دل حیران

که در اینجا ؛حقیقت؛معنی خود میکند پیدا!!!!

بغیر ازاین ؛حقیقت؛ نیزبی معناست

بی معناست!!!

که تنها شوق وشور ِکودک این ِ زندگانی

،، شادمانی،،را دهد معنا!!!

وگر اوهم به فقر وظلم وجنگی باز

در سوگ وغمی ...گریان نگردد باز!!!

کنون اما ...

نه دیگر چهره ای یکرنگ خواهی یافت!!!

نه حتی در لبی لطف کمی ،،لبخند،،!

جهان وزندگی پابند ِاندوه ِزمان ...

هرروز,بسوی قهقرا ...ره میبرد ,افسوس!!!

وطفل زندگانی

گرچه شادان است

به فردایش نشآید گفت که فردای دگر ...

خالی ز تکرار ِ,حوادث های "انسانی ست"!

جدا آخر ز خشم این طبیعت

باز باید درهراس تلخ ،،بودن ،،‌بود

که ،،انسان،، بر سر انسان

چه خواهد آورد فردا !!!

که اکنون ظلم انسانی...

حوادثهای اخبار جهان شد,درهمه دنیا !!!

اگر سیلی نیآزارد ....وگر آتشفشانی

سخت خاموش است ولی دست بشر

همواره در هرروز وُ...در هرشب بسان زلزله ...

با قلب سوزانی زآتشها...

به جان آدمی افتاده وخود ریشه ی خود را ..

ز بُن از جا کَند با ظلم انسانی!!!

خداوندا ...تو شاهد باش

که اینک قرن کشتار است

همان قرنی که میگفتند

جهانی میرود تا بهترین قرن ِجهان باشد!!!

عجب برما...عجب برما!

که گویا هردم وُ هر روز وشب

امید می بستیم ...

که فردای دگر"نوری" دگر دارد,ولی ..اما....

هنوزم بر جنایتهای دیروزی

که بر انسان روا کردند

دگرباره، هزاران صحبت وبحث است

دوباره قصه از جنگ است!!!

دوباره یا که شاید صدهزاران باره ،

انسانی تفنگی در کف وُدر قتل عام آدمی

در راه رفتن هاست!!!

خدایا کودک دنیا بسی تنهاست!!!

که انسانی به رشد وعقل ودیدن ها

چوُنان کوری... پُر ازخشم وپر ازکینه

جهانی میکند نابود!

خداوندا...فقط چشمم بروی هر سیاهی باز میگردد

وتنها آتش ودود وُتفنگ وُبمب وبمب افکن

جواب تازه ی قرن جدید ماست!

خدایا کودک ِدنیای تو

بس بی پناه وبیگناه وُِبی خبر اینجاست

خدایا کودک ِ دنیای تو تنهاست!!!

فرزانه شیدادرست مثل اینکه کودک کلاس اولی بیاید وبگوید:

مامان بچه های کلاس سوم منو هی میزنن!

وتو درجواب بگوئی - هرکه ترا زد توهم بزن

- یا بگوئی به مدیر مدرسه اورا نشان بده

-یا بگوئی مگر تو چه رفتاری میکنی که آنها ترا میزنند

ودرپی علت آن باشی که بدانی چرا امروز کودک من

کتک خورده ونیازمند من شده است

تا اورا در موقعیت فعلی کمک کنم

ودراین سه مرحله منو شما سه چیز مختلف را به بچه خود یاد داده ایم

- بادنیا ومردم مثل خودشان رفتار کن!

- یاد گرفتن شکایت کردن از اوضاع حال به هرکه میخواهد باشد

- پیگیری علت ها

بنظر شما کدامین درست تر است؟جواب را به خود شما وا میگذارم


* چون جنگ آوری ؛ با کسی بر ستیز
که ازوی گریزت بوّد یا گریز!!
گلستان سعدی

در کانون خانه وخانواده نیز , چون درخواست چیزی از سوی فرزند

میشود باید پدر ومادر با فکر مشترک جوابگوی کودک باشند

وچنانچه اختلاف سلیقه ای درمیان است

می بایست به طریقی منطقی وقابل درک به حل آن نشست

برای مثال : اگر من بعنوان مادر بگویم :

فرزندم اینکا ر را انجام بده

وهمسرم برخلاف من بگوید:

«نه من میگویم نباید اینکاررا بکند »

باید (دلیل محکم ومنطقی*) خویش را ارائه بدهد .

چه درمقابل همسر چه درمقابل فرزند خود !

*زبان در دهان ای خردمند چیست

کلید در گنج صاحب هنر

چودربسته باشد چه داند چه کس

که جوهر فروش است یا پیله ور؟

* گلستان سعدی *

انسان تنها زمانی میتواند با چیزی مخالفت داشته باشد
که دلیلی بر آن وجود داشته باشد ودلیلی منطقی وحساب شده
وزمانی که حرف قابل قبول باشد ومنطقی دیگر
جای اعتراض برای فرد مقابل نیز بجا نخواهد ماند.

اگر من بگویم « نه وفقط نه »

وتوضیحی هم درباب آن نداشته باشمتا بدهم وتنها باین اکتفا کنم که بگویم:

چون من میگویم نه!یعنی نه ! و دیگرهم سوال نکن! بدترین کار را درخانواده ی خود انجام داده است

منطق منطق است

چه برای یک انسان بالغ چه حتی برای یک کودک!


* به شیشه کس نخراشد زروی خارا گِل
چنانکه بانک درشت تو میخراشد د
ل

*سعدیوقتی شما چیزی بگوئید که قابل درک باشد و دلیلی ارائه بدهید

که منطقی ست

دیگر کسی قادر به مخالفت با آن نخواهد بود .

وزمانی که خواستار چیزی هستید

فرقی نمیکند با همسر باشد یا فرزند یا حتی اجتماع همواره باید

خواهان چیزی باشید که عملی باشد

چراکه آنچه بر حسب

زور وخودخواهی ولجبازی یا غرور بی حد واندازه ی شما
وفقط بر پایه ی " من میخواهم .همین وبس !"

استوار باشد

به جائی جز شکست

نخواهد رسید ...و هم خود را بدردسر انداخته اید هم دیگران را.


لااقل اگر چنین هستیم بهتراست درراهی مثبت باشد که انسان
را بجلو پیشرفت دهد وپاسخ دریافتی آن عمل مثبت باشد



زمانی که عمل د«ر نتیجه ی خود ودر عکس العمل متقابل» جواب

ما« منفی» باشد باید دریافت که خواسته ی ما بی جهت بوده
وجز خوار کردن خود در نزد دیگران نتیجه ای نخواهد داشت

چون چنانچه دلیل شما منطقی نباشد

حتی بدون خبر شما

آنچه باید انجام شود, میشود چه بخواهید چه نخواهید,
چرا که نتوانسته اید دلیلی عنوان کنید که
جوابگوی سوال فرد متقابل شما باشد وتفاوتی نیز نمیکند چه کسی
فرزند هم درهر سن وسالی وقتی

« ناحقی ناحقی باشد »آنرا به خوبی درک میکند

وجائی که پای تهدید یا لاف زدن درمیان باشد

که چون چنین وچنان نکنی من چنین وچنان خواهم کرد ...

مطمئن باشید اینکار را پیشاپیش

به محله ی اجرا از طرف شخص مقابل خود گذاشته اید


بس کن این صحبت وُعمل بنما

َورنه هر گفته ای , بوّد بی جا

مردِ کاری , نشان بده جانم

لاف بیهوده تا به کی ؟ آقا!!!!

ف.شیدا 1362


حتی فرزند دبستانی شما هم " آن " کاری رامیکند که

بنظرش درستمی آید و تا شما نتوانید بگوئید

که چرا اینکار درست نیست انتظار اینرا

نیزنداشته باشید که او حرف شنوی نماید

نه تنها او, بلکه بدین شکل« هیچکس» ,در زندگی شما

چنین نخواهد کرد که

« شما فقط دوست دارید انجام شود ودلیلی برای آن ندارید. »

یادمان باشد دنیا بدل ما نمی چرخد
بلکه آنگونه میچرخد که باید بچرخد

واین خود ما هستیم که تلخی وناکامی را به کام خود ودیگران
میدهیم و نباید انتظار داشته باشیم
همه کس حتی فرزند ما بدون دلیل قاطع ومحکم ومنطقی تابع ما باشد

واینگونه اگر باشیم درقدم اولیه

: جز خوار کردن خود هیچ نکرده ایم:

چنانچه در جامعه ی کوچک خانواده رفتاری داشته باشیم و

کاری کنیم که در درون خانه ی ما ,

کسی از اهالی خانه دیگر منوشما را

قبول نداشته باشد وامر ونهی ها بدلیل

غیر منطقی بودن به حساب اورده نشود انگاه دیگر نمیتوانیم

انتظار داشته باشیم که درجامعه بزرگتر

انسانی موفق باشیمشاید پس کارخویشتن , بنشستن

لیکن نتوان زبان مردم بستن .

* گلستان سعدی*

******

گر یک نفست به زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه ی سودای جهان

عمر است چنان کِش , گذرانی گذرد .خیام

(*کش=که آنرا )

در زمینه رفتار والدین با یکدیگر وبا کودکان

نیز این مطلب صدق میکند . چرا که

محیط خانه وخانواده صحنه ی جنگ وقدرت طلبی

وخودنمائی نیست

ودرست برعکس می باید

محیط امنی باشد که زمانی که به آن میرسیم در آن احساس آرامش

داشته ودرامنیت خاطر ساعات بقیه ی روز را سرکنیموخانه ای که پدر ومادر در آن با یکدیگرمخالفند

نمیتواند محیط مناسبی برای رشد کودک وفرزندان ما باشند .
همسر و خانه و فرزندانی که از خود ویا ازوجود خود ماهستند:

*اومدم رنجش بدم رنج کشیدم
اومدم غمش بدم غصه رودیدم
اومدم بچینمش خودم رو چیدم
( آخه در وجود اون خودم رودیدم)
* ف.شیدا
* تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی
بر آورده می سازند .* 
ارد بزرگ

●●●

● لالائی

لالا گل پونه ، دل از غمها به زندونه
برای عاشقی کردن، تواین دنیای ویرونه
دیگه شوقی نمیمونه
دیگه شوقی نمیمونه
لالا گل سرخم ، نمونده سرخی رخ هم
نه شرم از بی وفائی ها ، نه حُجّبی بر رخ و گونه
تو دنیای تباهی ها ، دل هر آدمی خونه
دل هر آدمی خونه!
لالا گل سوسن ، توُ این دنیا، تُو این برزن
تمومه قصه ها مردن ، دلا از بسکه حیرونه...
دیگه آوای هر قلبی ، چه غمگینه چه محزونه!
لا لا شقایقها ، امید قلب عاشقها
توُ این دنیای دیوُنه ،دل عاشق چه پنهونه
سکوتش گریه ی قلبه ، همش در خود پریشونه
همش درخود پریشونه !
لالا گل یاسم ، نسیم عطر احساسم
توُ دنیای غم و ماتم ، همه دلها چه داغونه!
به شبها رهگذر درغم ، دیگه شعری نمیخونه
دیگه شعری نمیخونه!
لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده
برای خواب وآرومت ، دل مادر چه مجنونه
همه شادی ورنج تو، تماما بر دل اونه
تماما بر دل اونه!
لالا گل نازم، توئی در شعر و آوازم
به رسم زندگی روزی، توهم میری ازاین خونه
دل تو در کنار من ، فقط چندروزی مهمونه
فقط چندروزی مهمونه!
لالا گل عشقم ، نبینم در نگاهت غم
به هر قطره به هر اشکت ، دلم با غم هراسونه
دلم معنای بودن رو ، به لبخند تو میدونه
به لبخند تو میدونه!
بخواب آروم لالا.. لالا ، تو دلبندم ، گل زیبا
اگرچه زندگی سخته ، همه رنجش روی شونه
لبات وقتی که می خنده ، برام دنیا چه آسونه
برام دنیا چه آسونه!
( فرزانه شیدا - یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷ )
در کانون خانواده

والدین می بایست انقدر سیاست داشته باشند که چنانچه در امری
با یکدیگر مخالفند

این موضوع از چشم فرزندان آنان پوشیده بماند
وزمانی که قرار است درمورد چیزی هردو نظر بدهند

بهتر است با یکدیگر درنبود کودکان صحبت کرده باشند

وبه نتیجه رسیده آنگاه مطلب را با فرزند وخانواده مطرح کنند
وچنانچه مسئله , جریانی خصوصی است بین خود آنها
هیچ مورد ودلیلی ندارد که اینگونه بحث ها درحضور فرزندان
عنوان شود
و اینکارنه تنها آرامش درونی کودک وخانواده را برهم میزنند
بلکه فرزندان را نیز را در یک فشار روحی قرار میدهد.
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن بّه که در سخن کوشی
دوچیز طَیرهِ ی عقل است: دم فروبستن
به وقت گفتن , وگفتن به وقت خاموشی

* گلستان سعدی 
برای فرزندان هیچ چیز بدتر ازاین نیست که والدین باهم اختلاف
داشته باشند ومدام با یکدیگر بحث وجدل داشته باشند
ومطمئن باشید آنگاه دردرون خود همیشه دچار ترس وناامنی از
بهم خوردن کانون خانواده را دارند
همیشه باید بخاطر داشت روزی که ازدواج میکنیم با
تمامی آرزوهای خود بخانه مشترک میرویم ازاینرو خانه می بایست

برای ما محل آرامش وامنیت ما باشد.

جائی که به امیدبر آورده کردن آرزوهای خود بعنوان

شخصی متاهل

وبعنوان« زندگی مشترک » قدم در آن نهاده

ودر هدف هر یک در جای خود قصد آنرا داریم که

سازنده یک زندگی مشترک

وحامی همسرخود باشیم و او را خوشبخت کرده

وفرزندان آینده خود را نیز دراین مکان

یعنی خانه به رشد وبالندگی برساینم

وخواه فرزندی میان باشد یا نه , حرمت همسر چه زن چه مرد

میبایست جایگاه خاص وهمیشگی خود را داشته باشد

چراکه در گذر زندگی نیز روزی خواهد رسید

که ما خود والدین خواهیم شد ووالدین خود ما

نیز تا همیشه و نمیتوانند همرا ه وهمپای ما باشندونمیتوانیم تا ابد

والدین را درکنار داشته باشیم یا خود تا همیشه

حامی فرزندان خود باشیم

چراکه عمر انسانی کفاف آنرا نمی دهد

نمیدهد که با آسودگی خاطر

فکر کنیم که همیشه آنان که نیازمندشان بودیم

درکنارما خواهند بود یا خود هستیم تا نیاز فرزندان خود را

تا اخرین نفس برای همه ی عمر آنان بر آورده کنیم.

وحال اگر این خانه خانه جدال وگفتگو باشد ما نه به همسر خود

خوشبختی داده ایم ونه به آینده خود وفرزندان خود

و در محیط خانواده ای با داشتن فرزند چنانچه
بین پدر ومادر یکی بردیگری فائق آمده وقدرت وارج واعتبار
آن دیگری را درجلوی فرزند بشکند
بنوعی بازنده ای بیش نیستیم 
که هم اعتبار خود را

ازدست داده ایم هم همسر وهم فرزند خود را

ازاینرو نام زندگی مشترک می بایست همانگونه که

اشتراک را درنا م خود دارد,

و درعمل نیز حرکتی مشترک برای ادامه حیاتی درست

در خانه وخانواده باشدبخصوص در جایگاه بزرگی چون جایگاه والدین

کمااینکه سعدی در گلستان خود میگوید:
دودانا را نباشد کین وپیکار
نه دانائی ستیزد با سبکسار( با نادان)
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
وگر بر هرو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زت خوئی داد دشنام
تحمل کرد وگفت:ای خوب فرجام
بَّتر زآنم که خواهی گفت آنی
که دانم عیب من چون من ندانی!
* سعدی

بدین گونه که گفته شد ما با اینگونه اعمال ورفتار وسخن خود
نه تنها تربیت درستی را به فرزند خود منتقل نکرده است
بلکه اعتماد وامنیت واحترام فرد دوم خواه مادر باشد خواه پد ر ,
را نیز ازبین برده است و باز بقول سعدی:
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ؛ شر مرسان!!
* سعدی

واگر زمانی بدلایلی چون سفر ویا هر دلیلی شخص اول درخانه
حضور نداشته باشد , فرزندان هرگز باو که اینگونه از طرف همسر
خوار وخفیف شده اهمیتی نخواهند داد واز موقعیت سواستفاده نیز کرده
وهرچه بخواهند انجام میدهند وباید توجه داشت که همین
امنیت جانی وروحی فرزندان ما را نیز به مخاطره
خواهد انداخت
چراکه هریک ازوالدین موظفند در بود ونبود دیگری
حمایت وامنیت کودکان خود را تضمین کنند
اما چگونه انتظار دارید همسر خود را درنزد فرزندان به هیچ بگیرید
وبعد درنبود خود توقع داشته باشید که او بدرستی از پس فرزندان شما
وتربیت آنها بر بیاید ؟!
واتفاقی هم نیافتد وهمه چیز همانگونه که آنرا ترک کردید ورفتید
درزمان بازگشت بر جای خود باشد ومطمئن باشید اتفاقات بسیاری
درنبودشما خواهد افتاد
واین درواقع دست پخت خود شما در نوع تربیت شماست:
* فرزند نانجیب ، آتش عمر پدر است . 
ارد بزرگ
چرا که شما خود زمینه ی آنرا در بودن خود درخانه

فراهم کرده اید که کودک شما محلی برای جولان خواسته های خود

در نبود شما داشته باشد
وهرآنچه را درحضور شما جرات انجام آنرا نداشت

درنبود شما انجام دهد
چراکه آزادی عمل را درزمان بودن خو
د

ازاو سلب کرده

ونیاز آرامش را نیز ازاو گرفته ایدواکنون او هم این را میداند که از شخص دوم
(مادر خرد شده یا پدر به هیچ گرفته شده) کاری برنمیآید
وانقدر باو اهمیت داده نمیشود که چه شکایتی را فردا به شما عنوان
کند چه نه راه به جائی ببرد ودرعین حال خود نیز ازاو حساب نمی برد .
درواقع در این مرحله , شما هردو را از کف داده اید
هم همسر وهم فرزند خویش را وبی انکه هدف شما این بوده باشد
هردو را بسوی انچه نباید می بودند یا میشدند سوق داده اید:
* مرغ ودرخت *روزی آن مرغ پای بسته ی دهر
پروبالی برای رفتن یافت
پرکشید و به شادی وامید
" قفسی" از برای "بودن" ساخت
این سرائی که لانه ی او شد
به خیالش که آشیانه ی اوست
بی خبر زآنکه شد اسیر قفس
در سرائی که همچو خانه ی اوست!

نیست فرقی میان مرغ ودرخت
" سرنوشتی " اگر "اسارت " بود
" نه درختی توان رفتن داشت"
"نه که مرغی در قفس بگشود"!!
1365 بهمن ماه جمعه .ف.شیدا

کودک نیز در ذهن کودکانه ی خود انسانی را می پروراند
اوچون شما درک میکند , میفهمد , درذهن خویش با افکار کودکانه ی
خود تحلیل وبررسی میکند

شناخت او از جهان واطرافیانی چون خود شما ,
شناختی ست که خود شما باو میدهید .

وصرفنظر از تجارب شخصی بمانند مثلا :

یادگرفتن حرف زدن
راه رفتن وزمین خوردن وبتدریج معنای داغ , سرد سوختن , لرزیدن
که بسیاری اکتسابی ست آنچه از شما کسب کرده ومیآموزد دقیقا
همان منابعی ست که شما در اختیار او قرار میدهید
پدر بداخلاق مادر خسته زندگی تلخ یا
پدرومادری مهربان درموقع مناسب سخت گیر در جای خود
بخشنده وفروتن
اینها تماما یا داده های خود شماست وبس!ومیداند کسی که ازخود, توان دفاع ندارد از دیگری هم
قادر نیست دفاع کند خواه فرزندش باشدخواه همسایه
واین بدترین سیاستی ست که شما میتوانید

درخانه وخانواده بر همسر خود وفرزندان خود روا دارید
مسلم است که با چنین اعمالی شما همیشه در زندگی

یک بازنده خواهید بود
وفرزندان وخانواده خود را نیز بسوی ناکامی وافسردگی دائمی

در زندگی پیش برده و

فنای خود زندگی مشترک وآینده فرزندان خود را

تضمین میکنید

اگرچه بقول شاعر بزرگ ایران پروین اعتصامی:

گل بی علت و بی عیب خداست !
وهریک ازما بی شک اشتباهاتی در زندگی داریم واشتباهاتی را نیز
مرتکب میشویم اما هرپز برای جلوگیری یا باز پس گرفتن اشتباه خود
چه درحرف باشد چه درعمل دیر نیست
وهمیشه انسان می بایست دری را برای خود جهت عذرخواهی
ویا بدست آوردن دلی یا جبران خطائی که انجام داده است
باز بگذارد واین تنها متعلق به کانون خانواده نیست که دراجتماع
نیز چنانچه چنین عمل کنیم هم از خطاهای خود برای ما
عبرتی حاصل میشودهم همواره محبوب همگان خواهیم بود
چرا که نگاهداشتن حرمت وحق دیگران صرفنظر

از وظیفه ی دینی ما دردرجه ی اول وظیفه ی انسانی ماست

حال درنظر بگیرید که درکانون صمیمی تر خانواده این
گشاده روئی و نرمی دل وزبان با مهر ومحبت چقدر می بایست
وسعت بیشتری داشته باشد.
من خود ناظر وشاهد این بوده ام که پدری با وجود پی بردن به اشتباه خود
می گفت : من از فرزند خود معذرت بخواهم من مثلا پدر هستم!
غروری بنام پدر بودن بر جای خود ,چونکه حرمت پدر ومادر همیشه
واجب است
اما اشتباه وخطا از بزرگترین انسانها نیز سر میزند واگر باز بسوی
همان بزرگان نیز بنگریم فروتنی وتواضع آنان را درمقابل حتی کوچکتر
ازخود خواهیم دید وبدین جهت است که در مثل میگویند

گذشت از بزرگان است

چراکه درخت هرچه پربارتر باشد افتاده تراست

بدین معنا که فروتنی او بیشتر وگذشت وتواضع او نیز

به همین اندازه دردل ووجود او سنگین تر جای میگیرد

وعلت آن است که شاید باعمری
تجارب و داشتن موقعیتها وموفقیت های بسیار ,

تازه به این نتیجه رسیده که از
همه چیز هیچ نمیداند وبسیارند چیزهائی

که می بایت بیاموزند وشاید عمر نیز یاری نکند.
این دیدگاه اشتباه است که بپنداریم مرد توانا ،
فرزندی همچون خود خواهد داشت . 
ارد بزرگ


وتصور نکنید که هرگز با آنچه دقیقا خود هستید درفرزند خود روبرو شوید
چراکه همواره در ذات اواگرچه بسیاری ازخوی ما یافت خواهد شد
اما همانطور که بارها در باب انسان سخن گفتیم نهاد او وشخصیت او درطی
عمر با آنچه میبیند واحساس میکند وفکر میکند در رشدی اکتسابی ست.
ودرعین حال فردیت هر فردی متعلق به ذات فردی اوست
خداوند همانگونه که خود یکتاست بندگان خویش
را نیز بگونه ای آفریده است که
هیچ یک بادیگری همانند نیستتند حتی دردوقلوها
که شکل ظاهر یکیست
علاقمندی واستعداد وطرز فکرها متفاوت است
یکی عاشق کتاب خواندن میشود
وآن دیگری تحصیل در موسیقی را بیشتر دوست دارد و....
وهمچنین درمیان فرزندان نیز تفاوتها گاه
بسیار شگرف وتعجب آور است

* از دست وزبان که برآید
کز عهده ی شکرش بدر آید
* گلستان سعدی

فرگرد کودک را درهمینجا به پایان میبریم
باامید آنکه
زندگانی بر همگان به شادی وخوشبختی باشد وهمواره در زندگی "آن"
کینم که وظیفه ی ما وبه نفع ما وعزیزان وجامعه ی ماست
موفق باشید

پایان فرگرد کودک به قلم : فرزانه شیدا