قطب نمای فردی
ارزشها و قوانین
اگر بخواهیم در زندگی خود به کمال رضایت برسیم، این کار یک راه بیشتر ندارد: ابتدا ببینیم چه چیزی را بیش از همه می خواهیم ( یعنی عالیترین ارزشها در نظر ما چیست) و آنگاه تصمیم قطعی بگیریم که براساس معیارهای مورد قبول خود زندگی کنیم.
در جامعه بشری، چه افرادی مورد ستایش و احترام جهانیان قرار می گیرند؟آیا آنان همان کسانی نیستند که قویاٌ به ارزشهای مورد قبول خود پابندند و نه فقط آنها را اظهار می کنند، بلکه بر اساس آن ارزشها زندگی می نمایند ؟ همه ما به مردان و زنانی که موضع مشخصی بر اساس اعتقادات خود دارند احترام می گذاریم، حتی اگر با نظرات آنان درباره اعمال نیک و بد موافق نباشیم. کسانی که فلسفه زندگی، و اعمالشان بر هم منطبق است و بر پایه باورهای خود زندگی می کنند،قدرتی انکار ناپذیر دارند. هماهنگ شدن با اصول اعتقادی راهدف خود قرار دهید: آیا در حال حاضر کارهایی انجام می دهید که به اصوا اعتقادیتان مطابق نباشند؟اگر چنین است، بلافاصله در جهت اصلاح خود قدم بردارید. لحظه ای بیندیشید: آیا به ارزش یا اصلی اعتقاد دارید که در زندگی خود مطلقاٌ آنرا مراعات کرده باشید؟ چه تاثیرمثبتی بر زندگیتان داشته است؟
یکی از فیلمهایی که دیدهام مربوط به معلمی به نام جیم اسکالانته است که به خوبی نشان می دهد اگر کسانی مهمترین ارزش مورد قبول خود را بشناسند و در راه آن تلاش کنند ، به چه قدرتهایی دست می یابند. او عشق خود را به یادگیری، نه فقط با تعلیم، بلکه با نمایش زنده کارهایی که امکان پذیر است به شاگردان خود منتقل می کند. وی به نسلی که( از دست رفته) تلقی می شود یاد می دهدکه نه فقط دشوارترین آزمون ریاضی رابگذرانند
( کاری که فکر می کردند قابل انجام نیست) بلکه می آموزد که چگونه یکدیگر را ارزیابی کنند و کیفیت زندگی خود را برای همیشه بالا ببرند. تصمیم قاطع او به بالا بردن معیارهای حیات، زندگی این افراد جوان را دگرگون می سازد.
اگر شما همت خود را صرف بالاترین ارزشهای زندگی خود کنید، به انجام چه کارهایی قادر خواهید بود؟
اگر عشق، موفقیت یا درستی در نظر شما دارای اهمیت باشند، در این صورت بخشی از نظام ارزشی شمابه حساب می آیند. ارزش، حالتی عاطفی است که در نظر شما یا تجربه کردن آن ( به علت لذتی که به اعتقاد شما در بر خواهد داشت) و یا اجتناب از آن ( به علت رنجی که می تواند به همراه داشته باشد) دارای اهمیت است.
همه تصمیمهای ما ناشی از این دواعتقاد است: چگونه عمل معینی ما را بسوی ارزشی لذتبخش می کشاند؟ و آیا این عمل ما را از ارزشی رنج آفرین دور می کند؟
مهمترین احساس لذتبخشی که در نظرتان ارزشمند است ودردناکترین احساسی که بهر قیمتی از آن دوری می کنید کدام است؟
ارزشهای لذتبخش را ارزشهای جذبی می نامیم. این ارزشها شامل عواطفی از قبیل عشق، خوشی، آزادی، امنیت، شور، و آرامش فکری می باشند.
ارزشهای دردناک( مثلاٌ انزوا، افسردگی و طرد شدن) به ارزشهای دفعی معروفند. وقتی تصمیمی می گیریم این نکته را در نظر داریم که آیا اعمال ما سرانجام به رنج منتهی می شوند یا به لذت. در روزهای آینده نه فقط حالات روحی را که باعث همه تصمیمها می شوند روشن خواهیم کرد بلکه آنها رابه ترتیب اهمیت نیز مرتب خواهیم ساخت. مثلاٌ ممکن است در نظر شما هم امنیت و هم ماجراجویی دارای اهمیت باشد. اگر مشخص شود که کدامیک در نظر شما اهمیت بیشتری دارند کمی توانید تصمیمهایی بگیریر که شادمانیهای دراز مدتی را به دنبال داشته باشند.
علاوه بر ارزشهای دفعی و جذبی دو دسته ارزش دیگر نیز وجود دارند: ارزشهای هدف و ارزشهای وسیله.
به عنوان مثال ممکن است اتوموبیلتان دارای ارزش باشد، اما آن در واقع فقط یک وسیله است نه هدف. بر عکس ارزشهای غائی(هدف) که به دنبال آن هستند حالاتی عاطفی هستند. مثلاٌ ممکن است اتومبیل پونتیاک به شما هیجان، اتومبیل بنزبه شما اعتبار و حیثیت، و اتومبیل ولوو به شما احساس اطمینان و امنیت بدهد.
بخاطر داشته باشید که در پشت هر تصمیمی نیروی محرکه ای است که همان(ارزش هدف) می باشد. متاسفانه بیشتر مردم در تصمیم گیریهای خود به دنبال وسیله می روند و از آنچه بسیار مهمتر است یعنی هدف نهایی ( انگیزه های عاطفی) غافل می مانند.
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که به ارتباط دوستانه باکسی علاقمند شده اید. بعد از مدتی دریافته اید که علاقه ای به ادامه آن ارتباط ندارید. دلیلش آنست که آن ارتباط دوستانه فقط وسیله بوده است نه هدف . آنچه واقعاٌ می خواسته اید از آن ارتباط بدست بیاورید، ارزشهای غائی مانند عشق، الفت، یا صمیمیت بوده است.هر نوع ارتباطی منتهی به ارزشهای مهم نمی شود. باید بدانید که اینها هدفهای واقعی هستند و باید همیشه آنها را مد نظر داشته باشید.
یادتان باشد که ممکن است در زندگی همه ارزشهای وسیله ای ( پول، مقام ، فرزند، رابطه) را داشته باشید و با وجود این احساس نارضایی و بدبختی کنید. مادام که براساس عمیقترین ارزشهای غائی خود زندگی نکنید، هر چند به وسایل گوناگون دست یابید اما رضایت کاملی را که شایسته شماست بدست نمی آورید.
هر چند که بسیاری از حالات عاطفی را به عنوان ارزشهای فردی در نظر می گیریم اما بعضی ازآنها بیش از بقیه در نظرمان عزیز هستند. این ارزشها که در جهت تامینشان کوشش بسیار می کنیم ارزشهای جذبی نامیده می شوند مانند عشق، موفقیت، آزادی، صمیمیت، امنیت، ماجراجویی، قدرت، شور و شعف ، راحتی، و سلامت جسمی.
پس از آنکه ارزشهای خود را مشخص کردید، سلسله مراتب مناسبی برای آنها در نظر بگیرید . از میان ارزشهایی که ذکر کردیم کدامیک درنظر شما مهمترند؟
اکنون کمی وقت صرف کنید و آنها را با شماره های 1 تا 10 بترتیب اهمیت درجه بندی کنید.
درجه اهمیت |
ارزش |
|
|
درجه اهمیت |
ارزش |
|
ماجراجویی |
|
|
|
عشق |
|
قدرت |
|
|
|
موفقیت |
|
شور و شعف |
|
|
|
آزادی |
|
راحتی |
|
|
|
صمیمیت |
|
سلامت جسمی |
|
|
|
امنیت |
ارزشهای دفعی نیز مانند ارزشهای جذبی دارای سلسله مراتبند. معمولترین ارزشهای دفعی عبارتند از طرد شدن( پاسخ منفی)، خشم، ناکامی،انزوا، افسردگی، شکست، خواری، و گناه.
این ارزشها را نیز به ترتیب از شماره 1 تا 8 مرتب کنید و شماره 1 ارزشی باشد که برای اجتناب از آن تلاش بیشتری می کنید.
درجه اهمیت |
ارزش |
|
|
درجه اهمیت |
ارزش |
|
افسردگی |
|
|
|
طرد و جواب رد شنیدن |
|
شکست |
|
|
|
خشم |
|
خفت و خواری |
|
|
|
ناکامی |
|
احساس گناه |
|
|
|
انزوا |
آیا حاضرید پرش با اسکی را تجربه کنید؟ پاسخ شما به عوامل چندی بستگی دارد که یکی از آنها، سلسله مراتب ارزشهاست. به عنوان مثال اگر مهمترین ارزش جذبی شما امنیت و بالاترین ارزش دفعی شما ترس باشد( یعنی به هیچ وجه دلتان نخواهد که دچار ترس شوید) احتمالاٌ پاسخ شما به این سئوال ، منفی است!
اما اگر بزرگترین ارزش دفعی شما طرد شدن باشد و فکر کنید که اگر نپرید، دوستانتان از شما رو گردان می شوند چه؟ از آنجا که مردم برای فرار از رنج تلاش بیشتر می کنند تا برای کسب لذت، لذا نیاز شما به اجتناب از طرد شدن، بر نیاز به احساس امنیت غلبه می کند.
آیا اتفاق افتاده است که یکی از ارزشها شما را به سویی جلب کند و ارزشی دیگر شما را از ان منع نماید؟
تصمیم گیری چیزی بجز روشن کردن ارزشها نیست.
یکی از مهمترین فواید سلسله مراتب ارزشها این است که تضادهای ارزشی را روشن می
کند. مثلاٌ اگر موفقیت، بالاترین ارزش جذبی و طرد شدن ( جواب رد شنیدن) بزرگترین ارزش دفعی شما باشد ملاحظه می کنید که این دو ارزش چگونه با یکدیگر ناسازگارند ؟ سعی در کسب لذت موفقیت، بدون تحمل رنج پاسخهای منفی، هرگز به نتیجه نمی رسد. در واقع ممکن است پیش از آنکه در جاده موفقیت زیاد جلو بروید، خودتان را ه خودتان را سد کنید، زیرا ترس از طرد شدن توسط دیگران، شهامتی را که برای کسب هرگونه موفقیت لازم است، از شما می گیرد.
راه حل این کار را که در پنج صفحه آینده کتاب بیان شده است می توان در دو کلمه خلاصه کرد: یکی آگاهی از ارزشها و دیگری تصمیم گیری آگاهانه.
آگاهی از ارزشها – قدم اول – الف
برای کشف ارزشهای جذبی کافی است از خود بپرسید:( در زندگی برای من چه چیزی از همه مهمتر است؟) هنگامی که در ذهن خود به دنبال پاسخ می گردید،توجه داشته باشید که منظور شما کشف ارزشهایی است که جنبه هدف داشته باشند، یعنی عواطفی که بیش از همه مایلید آنها را احساس کنید.
پس از تهیه فهرست ارزشها، آنها را به ترتیب اهمیت مرتب کنید. یعنی به دلخواه ترین ارزش، شماره 1 بدهید و ارزشی را که پس از آن ازهمه مهمتر است با شماره 2 مشخص کنید، الی آخر
آگاهی از ارزشها – قدم اول – ب
رای کشف ارزشهای دفعی تان از خود بپرسید ( کدام یک از عواطف هست که اجتناب از آن برایم بیشترین اهمیت را دارد؟ چه احساسی است که به هیچ قیمتی نمی خواهم دچار آن شوم؟) وبرای یافتن پاسخ، کاملاٌ فکر کنید.
پس از تهیه فهرست، آنها را بر حسب اهمیت مرتب کنید و شماره 1 رابه ارزشی بدهید که بیش از بقیه مایلید از آن دوری کنید.
قدم دوم – تصمیم گیری آگاهانه
پس از استخراج ارزشهای فعلی خود، در می یابید که تاکنون در درجه اول ، نسبت به چه ارزشهایی شرطی شده اید، و کدام نظام رنج و لذت محرک اعمال و رفتارتان بوده است.اما اگر می خواهید در طرحریزی زندگانی خود نقش فعال داشته باشید، باید همین امروز تصمیمهای تازه ای بگیرید.
این سئوالات را از خود بکنید:
1- برای اینکه سرنوشت نهایی خود را بدست گیرم و برای اینکه بهترین شخصی باشم که می توانم باشم، ارزشهای مورد قبول من چه بایبد باشد تا بزرگترین اثر را بر تمام زندگی من بگذارد؟
2- چه ارزشهای دیگری را لازم است که به این فهرست اضافه کنم؟
فهرست جدید ارزشها در نظر شما چگونه است؟ آیا فقط مشتی کلمات نیست که بر روی صفحه کاغذی نوشته شده باشد؟ البته چنین است مگر آنکه خود نسبت به آنها شرطی کنید و آنها را قطب نمای زندگی تازه خود قرار دهید. در این صورت است که ارزشها به شما کمک می کنند تا راه خود را از میان دریاهای آرام و امواج طوفانی به سوی مقصد بگشایید.
این ارزشها را هر روز در پیش چشم داشته باشید. اگر می خواهید از اهرم روانی استفاده کنید، نسخه ای از آنها را به دوستان خود بدهید. مزایایی را که زندگی بر اساس این ارزشها دارد، تجسم، تفکر و احساس کنید تا آنکه انتظار پاداشهای عاطفی در شما شرطی شود و آنها را بخشی از تجارب روزانه خود قرار دهید.
برای اینکه ( حال خوب) را احساس کنید چه اتفاقی باید بیفتد؟ آیا باید کسی شما رادر آغوش بگیرد و بگوید که تا چه اندازه قابل احترام هستید؟ آیا باید یک میلیون دلار پول بدست آورید؟ به ورزش خاصی بپردازید ؟ رئیستان از شما تقدیر کند؟ اتومبیل معینی را سوار شوید؟ به مهمانیهای معینی بروید؟ به حد اعلای روشنفکری برسید؟یافقط ناظر غروب آفتاب باشید؟
حقیقت آنست که برای احساس خوشی به هیچ عامل خارجی نیاز نیست. می توانید هم اکنون اگر بخواهید احساس خوشی کنید! تازه اگر همه آن اتفاقات بیفتد چه کسی باید خوشحالتان کند؟ خودتان!
پس چرا منتظرید؟ تنها چیزی که مانع خوشحالی شماست، قوانین فردی یا اعتقاد به این مسئله است که برای احساس شادی چنان اتفاقاتی باید حتماٌ بیفتد. این قوانین خود ساخته را دور بریزید و شادمانی را که شایسته شماست احساس کنید.
اگر می خواهید برای خوشبختی قانونی داشته باشید بگذارید قانون شما این باشد:( برای احساس خوشی به هیچ واقعه بیرونی نیاز ندارم! من احساس خوشی می کنم زیرا که زنده ام! زندگی موهبتی است و من به لذت بردن از آن مشغولم). آبراهام لینکن، زمانی گفته بود
( بیشتر مردم همان اندازه خوشبختند که خودشان می خواهند). داستان زندگی همین شخص و داستانهای دیگرانی که علی رغم وقایع ناگوار زندگی به پیروزی رسیده اند، یادآور این نکته مهم است که ما بر خویشتن مسلط هستیم.
پس این قانون را بپذیرید و تصمیم بگیرید که معیارهای خود رابه خاطر چیزی که کاملاٌ در اختیارتان است، یعنی وجود خودتان، بالا ببرید. معنی این سخن آن است که خود را مقید کنید که هوش، انعطاف پذیری و خلاقیت داشته باشید و دائماٌ از زاویه ای به زندگی نگاه کنیدکه تجارب حیات، پربارتر و ثمر بخش تر شود.
از کجا می توانیم بفهمیم که بر اساس ارزشهای خویش زندگی می کنیم؟ این موضوع کاملاٌ به قوانین فردی ما مربوط است: یعنی عقایدی که به ما می گویند چه باید بشود تا احساس موفقیت، خوشبختی یا سلامت جسمی کنیم.
گویی دادگاه کوچکی همیشه در درون ما وجود دارد. قوانین فردی ما به منزله حکم نهایی این دادگاه است، و نشان می دهد اه آیا اعمال ما با مقررات لازم برای تامین ارزشها مطابق بوده است یا خیر، و آیا حال ما باید خوب باشد یا بد و باید لذت ببریم یا رنج بکشیم.
هنگام احساس رنج ، خوب است که به یک سئوال مهم پاسخ دهیم(آیا این رنج، نتیجه شرایط موجود است یا مربوط به قوانین فردی من که می گوید در چه شرایطی باید چه احساسی داشته باشم ؟ آیا رنجی که می کشم به بهبود شرایط کمک می کند ؟ در چنین شرایطی قوانین یا باورهای من چگونه باید باشد تا احساس بد حالی کنم؟)
بسیار مهم است که قوانین خود را بررسی کنیم تا ببینیم آیا هوشمندانه و مناسب هستند. قانون بعضیها برای احساس حال خوب این است که مثلاٌ فرزندانشان در مدرسه باید نمره بیست بگیرند، باید در کار خود از نظر میزان فروش نفر اول باشند، میزان چربی بدنشان کمتر از ده درصد باشد و دائماٌ آرام و بی دغدغه باشند! به نظر شما کسی که چنین قوانینی دارد تاچه حد حال خوب را احساس خواهد کرد؟
قوانین خود را بررسی کنید تا مطمئن شوید که در خدمت شما هستند!
شگفت انگیز است که بسیاری از مردم راههای بی شماری برای احساس حال بد اختراع کرده اند( قوانین رنج آور)، و در مقابل تنها راه های انگشت شماری را برای احساس حال خوب باقی گذاشته اند( قوانین لذتبخش).
هم اکنون تصمیم بگیرید و قانونی عالی را وضع کنید تابه شما اجازه دهد خود را بیش از پیش مورد محبت احساس کنید. بجای این قوانین که( اگر فلانی همیشه بگوید که مرا دوست دارد... برای من هدایای گرانقیمت بخرد... مرا به سفر های خارج از کشور ببرد... همیشه با من در تماس باشد... و همیشه برای رضایت من دیگران را برنجاند) که مسلماٌ احساس مورد محبت بودن را در شما محدود می کند، شاید بتوانید این قانون ساده را بر گزینید که ( هر وقت که به فکر محبت می افتم و یا عشق و صمیمیت خود را به کسی اظهار می کنم، احساس می کنم که مورد محبت هستم.)
آیا قوانینی که زندگی امروزی شما را می چرخانند مناسب شخصیت امروزی شما هستند؟ آیا قوانینی دارید که در گذشته مفید بوده اند و امروزه مایه عذاب شما هستند؟ مثلاٌ ممکن است زمانی در زندگی خود با دیگران بصورت خشک و خشن رفتار می کرده و احساسات خود را ظاهر نمی ساخته اید. اما هرچند که ممکن است این نوع رفتار برای اداره بعضی مشاغل مفید باشد، مسلماٌ در زمینه روابط و زندگی با دوام زناشویی کاربردی ندارد.
همچنین اگر شغل شما وکالت یا قضاوت است مراقب باشید که برداشتهای شغلی خود را به محیط خانه نیاورید در غیر این صورت ممکن است هر شب همسر خود را مورد بازجویی قرار دهید.
کدامیک از قوانین گذشته خود راباید امروزه به دور افکنید؟
از کجا می فهمید که موفق هستید. و نفر که قوانین کاملاٌ متفاوتی درباره موفقیت داشتند در یکی از سمینارهای من حاضر بودند. یکی از آنها جزو مدیران تراز اول بود و همه عوامل ظاهری خوشبختی رادر اختیار داشت:ازدواج رضایتبخش ، پنج فرزند زیبا، درآمدی هفت رقمی، و جسمی که در اثردو ماراتون ورزیده شده بود. با وجود این خود را موفق نمی دانست زیرا قوانینی غیر منطقی برای خود داشت.
نقطه مقابل او مردی بود که هیچیک از آن امتیازات را نداشت، و در عین حال خود را واقعاٌ موفق می دانست. هنگامی که از او پرسیدم که چه اتفاقی باید بیفتد تا احساس موفقیت کند، پاسخ داد( کافی است صبح از جا بر خیزم، به پایین نگاه کنم و ببینم که بر روی زمین ایستاده ام . زیرا هر روزی را که بر روی این زمین زندگی کنم روزی بزرگ است!)
در نظر شما کدامیک از این دو نفر موفقترند؟
مسلماٌ ما می خواهیم از هدفهای خود نیرو بگیریم، آینده ای مطمئن داشته باشیم و خود را به پیش برانیم. اما در عین حال باید یقین کنیم که در پشت همه این خواسته ها قوانینی داریم که بر اساس آنها می توانیم هر وقت دلمان خواست خوشبختی را احساس کنیم.
برای اینکه احساس موفقیت، امنیت و محبت کنید چه اتفاقی باید بیفتد؟
از کجا می فهمید که قانون شما تضعیف کننده است و باید عوض شود؟ قانون شما تضعیف کننده است اگر:
1- اجرای آن غیر ممکن است( ضوابط به قدری پیچیده یا متعدد یا خشک باشند که هرگز نتوانید در زندگی برنده شوید).
2-این قانون به عواملی که در اختیار شما نیست بستگی داشته باشد( مثلاٌ قرار باشد دیگران رفتار معینی نسبت به شما داشته باشندتا احساس رضایت کنید).
3- راههای معدودی برای احساس خوشحالی و راههای بسیاری برای احساس بد حالی وضع کرده باشید( مثلاٌ یک سلسله از وقایع باید دقیقاٌ به ترتیب خاصی اتفاق بیفتد تا احساس خوشحالی کنید، و هر اتفاق دیگری باعث بد حالی است).
از هم اکنون سعی کنید که بر قوانین خود مسلط شوید.
به سئوالات زیر حتی المقدور بطور کامل پاسخ دهید.
1-در چه صورتی احساس موفقیت می کنید.
2- در چه صورتی خود را مورد محبت فرزندان و همسر خود و یا کس دیگری که برایتان اهمیت دارد می دانید.
3-در چه صورت احساس اعتماد به نفس می کنید.
4-در چه صورت در هر یک از زمینه های زندگی، خود را عالی و درخشان احساس می کنید.
هر رنجشی که در زندگی خود از کسی پیداکرده اید، ناشی از قوانین فردی بوده است. در واقع ناراحتی شما به علت آن شخص نیست، بلکه از این جهت ناراحتید که او یکی از قوانین شما یا معیارها و اعتقاداتتان را درباره اینکه هر چیزی چگونه باید باشد زیر پا گذاشته است . خود شما نیز ممکن است یکی از قوانین خود را در مورد شیوه رفتار، تفکر، یا احساس نقض کرده باشید.
این بار که از کسی ناراحتی پیدا کردید بخاطر داشته باشید که ناراحتی شما مربوط به ان شخص نیست بلکه واکنشی در مقابل قوانین خودتان نسبت به آن وضعیت است. از خود بپرسید( کدامیک مهمتر است: قوانین فردی من و یا روابط من با ابن شخص؟)
از این الگو برای احتراز از بگو مگوهای آزارنده استفاده کنید تا دریابید که می توان به سرعت تضادها را بر طرف کرد.
اگر قوانین خود را بطور واضح اظهار نکنید، نباید انتظار داشته باشید که که دیگران برآن اساس رفتار کنند. نباید انتظار داشته باشید که دیگران قوانین شما را محترم بشمارند اگرحاضر نباشید که خود را سازگار کنید و دست کم بعضی از قوانین دیگران را بپذیرید.
در ضمن بخاطر داشته باشید که حتی اگر قوانین خود را پیشاپیش روشن سازید باز هم ممکن است سوء تفاهمهایی در این زمینه پیدا شود. به این دلیل است که ارتباط با دیگران تا این اندازه اهمیت دارد. هرگز قوانین خود را روشن و مسلم فرض نکنید. آنها را اظهار کنید.
بعضی قوانین در نظر ما اهمیت بیشتری دارند. آیا در زمینه سلامت جسمانی قانونی دارید که مطلقاٌ آن را مراعات کنید؟ این قانون بی چون و چرا را با چه کلماتی بیان می کنید؟ خیلیها می گویند ( من هرگز نباید مواد مخدر مصرف کنم). از طرف دیگر ممکن است قوانینی باشد که گاهی آنها را زیر پا گذاشته سپس پشیمان شوید . مثلاٌ بعضی ها می گویند( بله بعضی از غذاها برای سلامتی من خوب نیست).
من قوانین دهها هزار نفر را مطالعه کرده و به این نتیجه رسیده ام که قوانینی که با عبارت
( خوب نیست) بیان می شوند، شکستنی هستند و قوانینی که با عبارت( هرگزنباید) مشخص می گردند به ندرت شکسته می شوند. قوانین اخیر را قوانین ( آستانه ای ) می نامیم.
آیا می توانید بعضی از قوانین خود را به قوانین آستانه ای مبدل کنید تا از نتایج ناشی از تغییرات رفتاری بهره مند شوید.
قوانین متعدد، زندگی را تحمل ناپذیر می سازند. یادم می آید که در یک برنامه تلویزیونی از بیست خانواده پنج نفره دعوت شده بود . از هر خانواده پرسیدند ( چه عاملی برای حفظ سلامت خانواده از همه مهمتر است ؟) و بسیاری از آنها پاسخ دادند ( قوانین فراوان نداشته باشید). چرا؟ در خانه ای که اینهمه افراد و شخصیتها درآن رفت و آمد می کنند اگر قوانین فراوانی حاکم باشد، طبق قانون احتمالات هر ساعت ممکن است کسی یکی از قوانین را زیرپا بگذارد و اعصاب دیگران را متشنج کند.